در نظریه های مربوط به روانشناسی شخصیت مبحثی تحت عنوان روانشناسی بر اساس سنخ ارثی مطرح هست که در اصطلاح بهش somatotype گفته میشه. از نمونه های مطرح این نوع از بررسی شخصیت روانشناسی با نام "ویلیام شلدون" هست که در سال 1942 انواع شخصیت رو بر اساس ویژگیهای جسمانی آدمها تعریف کرد. در علم روز روانشناسی این نوع از روانشناسی بر اساس سنخ ارثی اعتبار سابق رو نداره و بیشتر از جنبه جالب بودن بهش نگاه میشه... در همین راستا این لینک خبری رو هم بخونین جالبه. نتیجه تحقیقات رو توضیح نداده که توسط چه مرکزی و کجا منتشر شده و هرچند که خیلی هم بی ربط نیستن، من خودم شخصا اعتبارش رو زیاد نمی دونم.
قسمتهایی از کتاب "خداحافظ گری کوپر" نوشته رومن گاری نویسنده و سیاست مدار فرانسوی رو انتخاب کردم که جالب بود... کتاب پر از جمله های قشنگ و نکته های جالب هست که من فقط یکیش رو (نه لزوما قشنگترینش رو) انتخاب کردم.
صدای عر عر خری را می شنویم. خریست و فوق العاده هم خوشحال و نیکبخت است. به قدری خوشحال که فقط خرها می توانند باشند. با خود می گوییم: "وای خدایا چه فلاکتی در این عرعر نهفته است! دلمان برایش کباب می شود". ولی این برای آنست که خر واقعی خود ماییم!
حرفهای رئیس جمهور کشورمون!! واقعا نمی دونم چه حرفی در این ارتباط میتونم بنویسم! خودتون حتما متوجه میشین دیگه....
خبری در مورد اینکه آثاری از هدایت، کوئلیو و آلنده از نمایشگاه کتاب جمعآوری شدند. از بین کتابهایی که نوشته من شیطان و دوشیزه پریم رو با ترجمه آرش حجازی خوندم و واقعا هیچ دلیلی نمیبینم که بعد از مدتها که کتاب داره چاپ میشه از نمایشگاه جمع آوریش کنن!!
بخشهایی که در ادامه نوشتم رو از کتاب "روانشناسی شخصیت (نظریه ها و فرآیندها)" تالیف: "آلن ا. راس" (Alan O. Ross) و ترجمه: سیاوش جمالفر انتخاب کردم. متن کتاب یه متن آکادمیک هست و برای تدریس روانشناسی تدوین شده.
"در یک پژوهش تجربی واقعی، شرکت کنندگان به دو گروه درونگرا و برونگرا تقسیم شدند. سپس این دو گروه در برنامه های تنظیمی آزمایشگاهی شرکت کردند تا مشخص شود که آیا بر حسب پاسخ هایشان می توان آنها را از هم متمایز کرد یا خیر؟ این امر بارها و بارها تایید شده است. ما در اینجا به مثالهایی اشاره می کنیم.
وقتی که آزمایشگر نور بسیار شدیدی را به چشمان آزمودنیها می انداخت، مردمک چشم درونگراها سریعتر از مردمک چشم برونگراها منقبض می شد. اما زمانی که آزمودنیها وارد محل بسیار تاریکی می شدند، مردمک چشم برونگراها خیلی سریعتر از درونگراها منبسط میشد..."