نوشته های من

نوشته هایی با موضوعات فلسفه، اعتقادات الهی، روانشناسی، ادبیات، موضوعات علمی و ....

نوشته های من

نوشته هایی با موضوعات فلسفه، اعتقادات الهی، روانشناسی، ادبیات، موضوعات علمی و ....

مغلطه یا سفسطه

در علم فلسفه و شاخه منطق مبحث بسیار جالبی هست با عنوان "مغلطه" یا "سفسطه" که از پرکاربردترین مباحث فلسفه عملی در زندگی روزمره هست. پیدایش علم منطق در زمان ارسطو بوده و پایه های منطق کلاسیک تا زمانی که "برتراند راسل" نظریه منطق رو به چالش نکشیده بود پابرجا بود. این مبحث خیلی گسترده هست و من فقط قصد نوشتن یه معرفی رو براتون دارم. دلیل اینکه چنین معرفی رو در ارتباط با مغلطه می خوام بنویسم این هست که روزمره و در جامعه با موارد خیلی زیادی از مغلطه های مختلف برخورد میکنم. بخش اول مطالب رو از کتاب "کلیات فلسفه" نوشته "ریچارد پاپکین" جمع آوری کردم. برای اطلاعات دقیق تر می تونین از همین مرجع استفاده کنین.

تعریف مغلطه به صورت ساده اینطور هست: "هر گونه خطا و اشتباه در استدلال یا استنتاج، و اصطلاحی است برای اشاره به آنچه موجب می شود استدلالی به خطا رود." مغلطه چندین زیرمجموعه مختلف داره که چند موردش رو من براتون می نویسم: (مواردی که من خودم می دونم در حدود 20 مورد هست که البته فکر میکنم بیشتر از این تعداد هم زیرمجموعه داشته باشه)

1.       سفسطه ابهام: این سفسطه به صورت خلاصه به این معنا هست که از نوشته یا حرفی که نمیشه برداشت واضح داشت یا اینکه نوشته به صورت گنگ گفته شده نتیجه ای رو به نفع خودتون برداشت کنین. اساسا چون اون نوشته یا گفته فاقد شفافیت هست هر برداشتی ازش اشتباه در استدلال هست و مغالطه به حساب میاد.

2.       سفسطه تکذیب طرف: این نوع سفسطه به این معنی هست که به جای بررسی کردن حرفی که گفته شده به خاطر گوینده حرف، اون حرف رو نپذیرین. مثلا بگین چون فلان آدم گفته پس حرف اشتباه هست. این هم خطا در استدلال هست.

3.       سفسطه استدلال از مرجع معتبر: به این معنی هست که چون یه چیزی رو یه کسی گفته که شما پیش فرضتون این هست که همه حرفهاش درست هست پس اون حرف رو بپذیرین بدون اینکه برای بررسی حرف استدلال بیارین. این نوع برداشت هم خطا در استدلال هست و به وفور در ارتباط به مباحث دینی و اعتقادی دیده میشه. (نه فقط مختص به ادیان باشه؛ در مکاتب فلسفی به عنوان نمونه مارکسیسم هم دیده میشه)

چند مورد دیگه از سفسطه (یا همون مغلطه) رو فقط با اسم می نویسم توضیحاتش رو خودتون حتما از عنوانش متوجه میشین:

1.       مغلطه تشبث به محبوبیت یک عقیده در جامعه

2.        مغلطه تشبث به سنت ها

3.       مغلطه متوصل شدن به خود سوال

4.       مغلطه طرح ادعا و اثبات از طرف مقابل

5.       مغلطه تشبث به نو بودن و تازگی

6.       مغلطه تشبث به علم

7.       مغلطه مربوط به نتیجه یک عمل

8.       مغلطه تشبث به باورها

9.       مغلطه تشبث به احساسات

10.   مغلطه خلط کردن علت و معلول ( خلط مبحث)

*تشبث به معنای متمسک شدن یا چنگ زدن به چیزی هست.

امیدوارم که براتون قابل استفاده باشه،

لذات فلسفه

نام کتاب: لذات فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خوئی
تعداد صفحات کتاب۵۱۹ صفحه

ویل دورانت محقق و نویسنده بسیار برجسته ای هست. هم اطلاعات فلسفی کاملی داشته و هم تاریخ رو خیلی خوب می شناخته. کتاب لذات فلسفه چندمین کتابی بود که از ویل دورانت خوندم و مثل بقیه نوشته هاش به نظرم کتاب عالی بود.

همونطوری که از اسم کتاب میشه برداشت کرد کتاب لذات فلسفه به یه پیش زمینه فلسفی احتیاج داره. اینکه خواننده کتاب اطلاعات خوبی در مورد فلسفه های مختلف و فیلسوف های مختلف داشته باشه. در بخشهای مختلف کتاب بر روی این فلسفه های مختلف بحث شده و یا از زبان فیلسوف ها گفتگوهای مناظره ای فرضی انجام شده یا مستقیما از نوشته های فیلسوف ها نقل قول مستقیم شده. کتاب در سال 1929 نوشته شده و با مقدمه ای از ویل دورانت دوباره در سال 1952 چاپ شده. کتاب در نه فصل هست که به ترتیب این موضوعات هستن:

1.       جاذبه فلسفه

2.       منطق و شناسایی نگری

3.       فلسفه اولی

4.       مسائل مربوط به اخلاق

5.       زیبایی شناسی

6.       فلسفه تاریخ

7.       فلسفه سیاسی

8.       دین: یک گفتگو

9.       پایان نامه

فصل های 4 و 8 به نظر من فصل های فوق العاده عالی بودن. فصل های 1، 2، 3، 5 و 9 رو هم دوست داشتم. فصل های 6 و 7 کمتر برام جالب بودن.

قسمتهای جالبی در بخش فلسفه سیاسی بر علیه دموکراسی وجود داره که با توجه به منش ملایم ویل دورانت اینقدر حساسیت نشون دادن از طرفش برام جالب بود. در مقدمه کتاب هم که در سال 1952 نوشته خود ویل دورانت اشاره کرده که با توجه به گذشت زمان اون بخشها خیلی هاش دیگه خنده دار به نظر میان.

کتاب نزدیک به 80 سال پیش نوشته شده ولی با این حال برای من نکات جالب و آموزنده خیلی زیادی داشت و از خوندنش خیلی لذت بردم. دقیقا همونطوری که از اسم کتاب برمیاد لذتی هست که آدم از دانستن فلسفه در امور فکری مهم می تونه ببره.

مترجم کتاب هم (عباس زریاب خوئی) به نظر من ترجمه خیلی خوبی انجام داده بود. فقط سبک ترجمه با توجه به زمانی که ترجمه شده سبک قدیمی هست و بعضی جاها تلاش کرده که سبک نوشته متن رو ایرونی بکنه. مثلا اصطلاحات ایرونی و ضرب المثل های ایرونی اضافه کرده در ترجمه که در بعضی از جنبه ها خوب هست ولی از اصل نوشته دور میشه.

در مجموع این کتاب به نظر من کتاب فوق العاده ای بود که به کسایی که به فلسفه و مباحث فکری علاقه دارن توصیه میکنم.

اینشتین و شاعر

نام کتاب: اینشتین و شاعر
نویسنده: ویلیام هرمان
مترجم: ناصر موفقیان
تعداد صفحات کتاب: ۲۵۲ صفحه

در مورد اینشتین تا به حال چند نوشته مختلف نوشتم. این کتاب هم به صورت عمده بر روی عقاید و افکار اینشتین تمرکز داره.
نویسنده کتاب یه آلمانی که دکترای جامعه شانسی داره و در عین حال شاعر هم هست. از نجات یافتگان یکی از جنگهای خونین جنگ جهانی اول هست. در این کتاب نویسنده ۴ گفتگوی مختلف که با اینشتین در سالهای مختلف داشته رو گردآوری کرده. گفتگوها به ترتیب در این سالها هستن:
۱. ۱۹۳۱
۲. ۱۹۴۳
۳. ۱۹۴۸
۴. زمان گفتگوی چهارم رو ننوشته ولی به نظر میاد ۱۹۵۰ باشه.
در این گفتگوها اینشتین و نویسنده کتاب در مورد مباحث مختلفی بحث میکنن از جمله:
۱. قدرت گرفتن نازی ها در آلمان
۲. جنگ جهانی
۳. نظریات علمی اینشتین
۴. دین کیهانی
۵. تشکیل دولت جهانی
۶. انسان کیهانی
روایت های نویسنده از اینشتین بسیار دقیق بیان شدن. من با توجه به شناختی که از اینشتین داشتم مطابقت کاملی رو بین این گفتگوها و اینشتین دیدم. نکته جالب هم این هست که من بیشتر همسو با افکار اینشتین بودم تا نویسنده و بیشتر جاها با افکار نویسنده مخالب بودم ولی هرمان در نقل این گفتگوها رعایت انصاف رو هم کرده.
جالبت ترین بخش این گفتگوها به نظر من گفتگوهایی هست که به مباحث مربوط به خدا و ادیان برمیگرده. اینشتین در این مورد یه سری نظرات خاص خودش رو داره که تحت عنوان خدای کیهانی و دین کیهانی ازش نام میبره و با تصویری که در ادیان در این ارتباط وجود داره بسیار متفاوت هست.
در فلسفه هم اینشتین تاثیراتی از اسپینوزا گرفته (اسپینوزا هم یهودی بوده) که در چند جای کتاب هم اینشتین به این نکته اشاره میکنه.
در مجموع این کتاب به خاطر ماهیت گفتگو گونه و غیر رسمی که داره برای آشنا شدن با عقاید اینشتین کتاب خیلی خوبی هست هرچند به نظر من تمرکز زیادی بر روی مسائل جنگ جهانی دوم داره که بخشهاییش برای من کمتر جالب بود.

پرسئوس

افسانه های خدایان باستان در بسیاری از زمینه های اعتقادی و هنری بعد از خودشون سالها تاثیرات شگرفی داشتن. ویل دورانت در جلد دوم از مجموعه تاریخ تمدن به صورت کامل به این مبحث پرداخته. و جالب این هست که روابط بین این خدایان پیچیدگیهای خیلی زیادی هم داره. کتابی از شجاع الدین شفا به نام افسانه خدایان هست که این ارتباط بین خدایان رو به صورت خیلی خلاصه نوشته. بخشی از این کتاب رو براتون می نویسم:

 یکی دیگر از معروفترین ماجراهای عاشقانه زئوس که موضوع داستانها و اشعار و تابلوهای نقاشی فراوان قرار گرفته ، داستان عشقبازی او با دانائه است. دانائه دختر زیبا و یکی یکدانه پادشاه ارگوس بود.غیب گویان بدین پادشاه گفته بودند که دختر او پسری بدنیا خواهد آورد که پدر بزرگ خود را خواهد کشت و او برای جلوگیری از این موضوع اطاقی از مفرغ در ریز برجی ساخت و دخترش را با دایه اش در آن محبوس کردتا وی با هیچ مردی نزدیک نشود.اما زئوس که مجذوب زیبایی هوس انگیز این دختر شده بود بصورت باران طلا از رخنه بام بدرون اتاق آمد و با دانائه در آمیخت و زاده این عشق آنها پسری بنام پرسئوس Perseus بود که بعد نیمه خدائی شد.یونانیان قدیم پادشاهان هخامنشی را از اعقاب پرسئوس میدانستند و نام پارس و پارسی را نیز مشتق از نام خدایان می شمردند... در ادبیات یونانی نیز به کرات از داریوش و خشایارشا به عنوان  زادگان خدای خدایان نامبرده شده است.

از کتاب افسانه خدایان  نوشته  شجاع الدین شفا

زئوس رو که حتما می شناسین خدای خدایان هست. و پرسئوس هم همون سر مدوسا رو از تنش جدا کرد که قبل از اینکه به این نبرد بره از هر یک از خدایان هدیه ای دریافت کرد و بعدها هم طی یک ماجرای حماسی خیلی جالب با آندرومدا ازدواج کرد. و به روایتی پدربزرگ هرکول هم میشه.

حاشیه همایش مولانا در تهران

حدود دو هفته پیش برای همایش مولانا که در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی در ولنجک برگزار میشد دعوت شده بودم که رفتم. حاشیه هایی از این همایش رو براتون نوشتم گفتم شاید جالب باشه به نظرتون.
این همایش با حضور بیش از 90 مولوی شناس از 30 کشور جهان برگزار شده بود. از نکات قابل توجه این بود که این سالن اجلاس بر عکس چیزی که ازش تصور داشتم اصلا جای باشکوهی نبود و برعکس بیشتر هم نا مرتب بودنش توی چشم میزد. کنار سالن اصلی همونجا روی سنگها چند تا فرش پهن کرده بودن و کفشهای در اومده اون وسط ریخته بود و با یه برگه کاغذ پرینت شده که به ستون کنارش چسبونده بودن نوشته بودن نمازخانه برادران! صندلی که من توی سالن اصلی روش نشسته بودم قسمتی از دسته اش شکسته بود و چوب دسته کاملا قابل جدا شدن بود. پذیرایی هم در مقیاس این همایش فوق العاده بد بود! چایی در لیوانهای یه بار مصرف پلاستیکی تازه چایی با فلاسکهای کوچیک روی میزها بود. مقیاس این همایش برای دولت در حدی بوده که این همایش رو روز اول احدی نژاد افتتاح کرد و تازه من روز دوم که بودم خود مسئولها میگفتن خیلی منظم تر از روز اول بوده!

کمی هم در مورد محتوا براتون بگم. آدمهایی که سخنرانی داشتن و احتمال داره بشناسین یکی دکتر بلخاری بود که با اینکه من اصلا باهاش هم عقیده نیستم ولی به جهت اینکه دامنه اطلاعاتش نسبتا وسیع هست جزو کسایی هست که براش احترام قائل هستم. سخنرانی خوبی داشت و قسمتی از اندیشه های مولوی رو با کسایی که همدوره و قبل از مولوی بودن مثلا ابن عربی مقایسه کرد. سخنرانیش ایرادی بهش وارد نبود و تفاوتی که من با نظراتش دارم بیشتر تفاوت در برداشتهامون هست. دو سخنران بعدی روخوانی کسل کننده و یکنواختی داشتن که به هیچ وجه قابل استفاده نبود. از کسایی که من دیدمشون ولی سخنرانیش رو نبودم دکتر جان می لینگ بود که مولوی شناس هست و از قبل میشناختمش و یکی از کتابهاش در مورد مولوی که در ارتباط با عشق عارفانه در مثنوی معنوی هست رو قسمتهاییش رو خوندم. کس دیگه ای که احتمال داره بشناسینش و سخنرانی داشت <کریم زمانی> بود. کریم زمانی رو شناخت نسبتا خوبی از آرا و نظراتش دارم. غیر از مجموعه 7 جلدی تفسیر مثنوی معنوی که نوشته و بهترین تفسیر موجود برای کسایی هست که می خوان از پایه مثنوی خوانی رو شروع کنن کتاب با ارزش دیگه ای داره با عنوان "میناگر عشق" که شرح موضوعی مثنوی معنوی هست و به نظر من مجموعه خوبی برای امور تحقیقاتی هست و من خودم از خیلی از مطالبش تونستم استفاده بکنم. در نهایت به نظر من اندیشه های کریم زمانی در ارتباط با مولوی عمیق نیست ولی تا حدود خوبی دقیق هست که نکته مهمیه. سخنرانیی هم که داشت حرفهای بسیار ساده ای بود که حاوی نکته خاصی نبود ولی به خاطر شناخته شده بودنش سالن پر شده بود. از نکات جالب دیگه این بود که همایش از لحاظ محتوا بسیار پراکنده، بی نظم، نا مشخص، بی هدف و سردرگم بود! حتی برنامه های سخنرانی ها مشخص نبود. من خودم در دو سخنرانی متفاوت 2 تا حرف متضاد در ارتباط با آشنایی مولوی و شمس شنیدم! یکی اون روایت رو افسانه ای که به وضوح ساختگی است خطاب کرد و دیگری همون رو به عنوان یه حقیقت متعالی ازش استفاده کرد!

از نکات قابل توجه دیگه ای که وجود داشت این بود که به زحمت تلاش شده بود این همایش بزرگ به نظر بیاد! تعداد زیادی مقاله و پایان نامه هم در ارتباط با مولوی مطرح شده بود و به یه سری هم جوایزی دادن که بدون اینکه بخوام اغراق بکنم میگم به نظر من انجامش کار کمتر از یک هفته هست! و یه وجه مشترکی که خیلی از مقاله ها داشتن این بود که این حرف رو بزنن که هر چی در این فاصله اندیشه بشر پیشرفت کرده رو که قبلا مولوی گفته بوده!! این تصور کلا جزو فرهنگ ایرانی ها هست که به خیال باطل فکر میکنن که هر آنچه که در دنیا پیشرفت حاصل میشه رو قبلا خودشون بهترش رو داشتن! این تصور ناشی از عمق سطحی نگری و خودخواهی هست. من قبول دارم که مولوی جلوتر از زمان خودش بوده ولی مثلا در یکی از سخنرانی ها اندیشه های مکتب پست مدرنیسم رو همون چیزایی معرفی میکرد که مولوی هم گفته بوده! مثلا به عنوان یه مثال از نوشته سبک metafiction که ایتالو کالوینو در آثارش و بخصوص "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری ... " استفاده کرده و در واقع نوع جدیدی از راوی رو به دنیای ادبیات معرفی کرده مثالی اورده شد که مثلا در یه بیت مولوی همین سبک رعایت شده! در مورد میزان سطحی نگری بودن این حرف توضیحی نمی نویسم چون فکر میکنم به اندازه کافی واضح باشه.

برای اینکه زیاد طولانی نشه عبارتی رو در از برتراند راسل فیلسوف تجربه گرای مکتب آکسفورد و از پیروان دیوید هیوم و هربرت اسپنسر از مقاله ای که با عنوان منطق و عرفان نوشته رو به نقل از کتاب عرفان و فلسفه نوشته استیس می نویسم:

"برتراند راسل، فیلسوفی که ظن احساساتیگری یا آسانگیری یا گرایش و تعلق خاطر به عرفان در حقش نمی رود، در یکی از مقالات مشهورش چنین نوشته است: <بزرگترین فلاسفه نیز احساس کرده اند که هم به علم هم به عرفان احتیاج دارند> "

اراده قدرت

نام کتاب: اراده قدرت 
نویسنده: فردریش نیچه
مترجم: مجید شریف
تعداد صفحات کتاب: ۷۹۰ صفحه

در لینکی که از این کتاب معرفی کردم توضیحات خیلی کاملی در مورد کتاب هست که به نظر من کاملا کافی هست... در مورد خود فردریش نیچه هم در لینکی که معرفی کردم توضیحات کاملی هست... در ارتباط با کتاب فقط کمی توضیح می نویسم.
کتاب به صورت یک اثر ناتمام و نوشته های پراکنده فردریش نیچه از سال ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۸ هست... بعد از مرگ نیچه این کتاب چاپ شده و تلاش شده که یادداشت های پراکنده نیچه کمی بهش نظم داده بشه... ترجمه ای که من خوندم از چهار بخش اصلی تشکیل شده بود که اینها هستن:
۱. هیچ انگاری اروپایی

۲. نقدر برترین ارزشهای گذشته: شامل
   ۲.۱ نقد مذهب
   ۲.۲ نقد اخلاق
   ۲.۳ نقد فلسفه

۳. اصول یک ارزشگذاری جدید

۴. انضباط و پرورش انواع

کتاب از گفتارهای پاره پاره تشکیل شده که هر کدوم در ارتباط با اون عنوان اصلی هستن... اندیشه های مدرن نیچه رو میشه در این کتاب دید هرچند که انسجام و صلابت خاصی نداره و فلسفه ای هست که با احساس و ادبیات مخلوط شده... به نظر من ترجمه کتاب ترجمه فوق العاده خوبی هست.
در کل من این کتاب رو به کسی توصیه میکنم که به اندیشه های مدرن و تفکرات نیچه علاقه داشته باشه یا اینکه بخواد در موردشون بیشتر بدونه.

دنیای سوفی

نام کتاب: دنیای سوفی (داستانی درباره تاریخ فلسفه)
نویسنده: یوستین گردر
مترجم: حسن کامشاد
تعداد صفحات کتاب: ۶۰۷ صفحه

من این کتاب رو حدود ۴ سال پیش خونده بودم ولی به خاطر اینکه اطلاعات فلسفیم نسبت به ۴ سال پیش خیلی بیشتر شده بود تصمیم گرفتم یه بار دیگه از اول کامل بخونمش.
کتاب با توجه به اینکه خلاصه و ساده نوشته شده قمستی از اطلاعات مهم فلسفی رو از دست داده که خوب این طبیعی هست... مثلا از فیلسوفهای تاثیرگذاری مثل روسو، ولتر، شوپنهاور، نیچه و فیلسوفهای معاصر مثل جمیز و دیوئی صحبتی نشده بود... در مورد فیلسوفهایی که صحبت کرده بود هم بخش مهمی از اطلاعات رو در مورد هر کدوم از دست داده بود... ولی در عین حال کتاب نقاط قوت خوبی هم داره... مثلا فلسفه کلاسیک سقراط و افلاطون و ارسطو رو در کتاب خیلی خوب مطرح کرده و از بقیه مجموعه گفتارهای فلسفی کتاب هم کتاب طوری نوشته شده که کاملا قابل فهم هست.
از لحاظ ادبیات گردر سعی کرده سبک جدیدی رو در نگارش به کار ببره که نوعی از داستان روی داستان هست (که در اصطلاح ادبی بهش Metafiction گفته میشه) که به نظر من روش روایت داستان جذابیتی نداشت و کلا کتاب از لحاظ ادبی اصلا کتاب قوی نیست.
گردر در قسمتهایی از کتاب سعی کرده نظرات سیاسی و اجتماعی خودش رو هم نشون بده از جمله صحبتهاش در مورد سازمان ملل و حقوق بشر که اون قسمتها هم به نظرم جزو نقاط ضعف کتاب بود. تاکید زیاد کتاب بر روی حقوق زنان هم بیشتر به نظرم جنبه جلب مشتری داشت تا اینکه پایه و اساس فلسفی داشته باشه.
در کل این کتاب مناسب سن حدود ۱۸ سال هست و برای شروع فلسفه می تونه کتاب خوبی باشه ولی اصلا کافی نیست... چون حتی اطلاعاتی که مطرح کرده هم غیر دقیق هستن و از جنبه تاریخ فلسفه همونطوری که قبلا هم نوشتم کتاب تاریخ فلسفه نوشته ویل دورانت خیلی کتاب بهتری هست.

کلیات فلسفه

نام کتاب: کلیات فلسفه (Philosophy Made Simple)
نویسنده: ریچارد پاپکین – آروم استرول
ترجمه و اضافات: سید جلال الدین مجتبوی

تعداد صفحات کتاب: ۴۵۰ صفحه

 

این کتاب یه کتاب کاملا فلسفی هست و برای تدریس درس فلسفه خیلی مناسبه... کتاب از بخشهای مختلفی تشکیل شده که در هر بخش نظرات و ایده های فیلسوفهای مختلف در طول تاریخ فلسفه رو بررسی کرده... بخشهای این کتاب شامل این قسمتها هستن:

1. فلسفه چیست؟

2. علم اخلاق

3. فلسفه سیاسی

4. فلسفه اولی (ما بعد الطبیعه)

5. فلسفه دین

6. نظریه شناسایی

7. منطق

8. فلسفه معاصر

نویسنده کتاب (ریچارد پاپکین) همونطوری که در لینکی که براش معرفی کرده می تونین ببینین از فیلسوفهای خیلی مطرح تاریخ معاصر بوده (سال ۲۰۰۵ فوت کرده) به نظر من نظریات مختلف رو خیلی خوب در این کتاب جمع آوری کرده بود و از خوندن بخشهای مختلف کتاب من خیلی چیزها یاد گرفتم. کتاب با توجه به خلاصه شدن و در عین حال توجه به نکات مهم و اساسی نظرات فیلسوفهای مختلف کتاب نسبتا سنگینی هست که خوندن هر بخشش احتیاج به دقت و تمرکز کافی داره. خوبی دیگه کتاب مطرح کردن نظرات به همراه انتقادهایی هست که در مورد اون نظرات شده.

مترجم کتاب به کمک یحیی مهدوی و حداد عادل بخشهایی رو به کتاب اضافه کرده که عمدتا جواب نقدهایی هست که به نظریه های دینی و مابعد الطبیعه شده که به نظر من خیلی ضعیف بود.

این کتاب حالت درس فلسفه رو داره و با کتابهای تاریخ فلسفه خیلی فرق میکنه به همین جهت کتاب رو به کسایی توصیه می کنم که به فلسفه علاقمند هستن و در زمینه فلسفه اطلاعات قابل قبولی دارن.

روشنفکران دینی، وارد کننده‌ی اندیشه‌ی مصرفی

گزارشی از رادیو زمانه در ارتباط با همایش دین و مدرنیته.

پارادایم

فکر کردم شاید خوب باشه که توضیح مختصری در مورد پارادایم (که به انگلیسی اینطوری نوشته میشه: paradigm ولی همونطوری خونده میشه که به فارسی نوشتم) براتون بنویسم.

این کلمه قدمت طولانی داره و به صورت ریشه ای به صورت خاص برای قواعد و گرامر به کار میرفته ولی این کلمه در اواخر قرن بیستم در فلسفه علم به مفهوم متفاوتی به کار رفت... در 1962 فیلسوف و تاریخ نگاری به اسم <توماس ساموئل کوهن> در کتاب <ساختار انقلابهای علمی> این اصطلاح رو برای توضیح نظریه پیشرفت و توسعه علم به کار برد و در واقع در فلسفه علم این نظریه رو جایگزین نظریه انباشت علم کرد که قبل از اون در فلسفه علم نظریه غالب بود... این که جزئیات این نظریه چی هست و تفاوتی که با نظریه قبلی داره در کجاها هست کمی مفصله برای اینکه بیشتر با این نظریه آشنا بشین می تونین این لینک که توضیحی در این مورد هست رو ببنین. این نظریه از طرف دیگران بیشتر از اینکه در فلسفه علم استفاده بشه در علوم انسانی استفاده شده و جالبه که بدونین خود توماس کوهن با استفاده از این نظریه در علوم انسانی کاملا مخالف بوده!! چون اعتقاد داشته علوم انسانی به خاطر تجربه ناپذیر بودن، سنجش ناپذیر بودن و تکرار ناپذیر بودن در حوزه علوم قرار ندارن. ولی خوب این نظریه از طرف دیگران بیشتر از اینکه در فلسفه علم استفاده بشه در علوم انسانی استفاده شده و در واقع معنای مجازی داره که اگر به صورت خیلی ساده بخوایم مطرحش کنیم معادل با هنجارهای اجتماعی میشه.

تاریخ فلسفه

نام کتاب: تاریخ فلسفه (داستان فلسفه)
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب
تعداد صفحات کتاب: ۵۰۱ صفحه

ویل دورانت محقق خیلی برجسته ای بوده و در این کتاب هم تاریخ فلسفه رو خیلی خوب جمع آوری کرده... در لینکی که از ویکی پدیا معرفی کردم توضیح در مورد این هست که در کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت نظریات کدوم فیلسوفها رو در موردشون نوشته... خوبی کتاب به این هست که نقل قولهای مستقیمی از کتابهای فیلسوف ها داره و این کمک می کنه به اینکه خواننده نظرات خاص خودش رو هم داشته باشه.
به نظر من ویل دورانت در نوشتن این کتاب دقت خیلی زیادی کرده و وقتی که در مورد نظرات فیلسوف ها صحبت میکنه کاملا سعی می کنه بی طرف باشه و در انتهای هر بخش یه قسمتی با عنوان انتقاد داره که نظرهای فیلسوف ها رو نقد کرده.
این کتاب به نظر من کتاب خیلی خوبی بود و خوندنش رو به کسایی که به فلسفه علاقمند هستن توصیه می کنم... کتابهای دنیای سوفی و ماجراهای جاودان در فلسفه (نقدش رو توی همین وبلاگم نوشتم) در اصول کلی شبیه به کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت هستند ولی کتاب دنیای سوفی و کتاب ماجراهای جاودان در فلسفه در حد ابتدایی و بیشتر در حد داستان فلسفه هستن و کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت محتوای فلسفی کاملتری داره.

کتاب مسخ

نام کتاب: مسخ (The Metamorphosis)
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: صادق هدایت
تعداد صفحات کتاب: ۷۱ صفحه

این کتاب از معروفترین آثار ادبیات فلسفی دنیا هست... در مورد داستان و ساختار کتاب در لینکی که برای کتاب گذاشتم اطلاعات کامل و دقیقی وجود داره... در مورد نویسنده کتاب <فرانتس کافکا> هم در لینکی که معرفی کردم اطلاعات کامل هست...
در مورد ساختار کتاب و برداشتهای فلسفی که ازش میشه کرد لینک خوبی نتونستم پیدا کنم... خودم سعی میکنم برداشتهام رو ازش بنویسم...
ولادیمیر ناباکوف در مورد این کتاب حرف قشنگی زده...
«اگر کسی 'مسخ' کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره‌شناسانه بداند به او تبریک می‌گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»
در مورد سبک کتاب مسخ نکته ای که از لحاظ ادبیات خیلی مهم هست تمایز بین این سبک وهم آلود کافکا با سبکهای سوررئال و خیال پردازانه هست... کافکا با این نوع نوشتار سبکی رو در ادبیات بنیان گذاشته که بعد از کافکا به اسم سبک وهم آلود کافکائی شناخته میشه... (یکی از دلایلی که من این کتاب رو الان خوندم به خاطر کتاب قبلی بود که خوندم (کتاب اوهام‌) و در فسمتهایی از اون کتاب از سبک وهم آلود کافکا استفاده شده بود).
قسمت اوج کتاب ابتدای کتاب هست که نقش اول داستان با یه حالت وهم آلود و آشفته از خواب بیدار میشه و میبینه که ظاهرش به شکل یه حشره بزرگ تبدیل شده... محیط داستان یادآور شرایط اجتماعی و سیاسی خاص اروپای شرقی در اون سالهاست و رویدادها در محیطی خرده‌بورژوا و در میان افرادی جریان می‌یابد که همواره درگیر نگرانی فردایند و غرق مشغولیتهای پیش‌پا افتاده هر روزه ی کارشان. جزئیات وقایع به شکلی واقع‌گرا روایت شده است، اما خود رویدادها از قوانین زمان و مکان خارج و به نشانه‌های واقعیتی متعالی تبدیل می‌شوند.
چیزی که به صورت بارز در کتاب میشه دید طرز برخورد اجتماع یا خانواده با کسایی هست که طرز فکر متفاوتی نسبت به چیزی که عموم و عوام جامعه قبول دارن از خودشون نشون میدن. (خود کافکا هم مثل گرگور از دسته این آدمها بوده.) تصویری از نظام های کومونیستی که ارزشهای اقتصادی افراد ملاک بهره وری اونها هست رو هم در این داستان میشه دید.
کافکا طنز بسیار ماهرانه و زیرکانه ای رو در داستانش قرار داده و از روی قصد طوری این طنز رو مخفی کرده که به نظر واقعی و تلخ بیاد و به نظر من از این کار و زیرکیش لذت برده... مثل کسی که شوخی زیرکانه ای میکنه و از اینکه میبینه خیلی ها نمی فهمن لذت میبره....
زندگی کافکا بیانگر این هست که شخصیتش تا حد زیادی دستخوش نا امیدی بوده ولی به نحو متفاوتی از بقیه نا امیدی ها... شخصیت کافکا از نا امیدیش در رنج نبوده بلکه به عنوان یه حقیقت برتر بهش نگاه میکرده (به نوعی با اندیشه های فلسفی نیچه قرابت داره این طرز فکر). مثل چند تا دیگه از داستانهای کافکا توی این داستانش هم از مرگ به عنوان یه اتفاق مهم و تاثیرگذار (ولی نه چندان بد) یاد کرده...
کافکا به طرز ماهرانه ای لطافت و مهربانی رو در شخصیت گرگور که در اوج بدبختی هست به نمایش گذاشته... در مورد فلسفه داستان من نظری دارم که ندیدم جایی بهش اشاره شده باشه ولی با توجه به طرز فکر و چند تا داستان کوتاه دیگه که از کافکا خوندم به نظرم درست میاد... کافکا در این داستانش در شخصیت گرگور به نوعی اندیشه متفاوت از بقیه اجتماع رو به تصویر کشیده که این اندیشه متفاوت می تونه اندیشه بی خدایی باشه (با وجودی که کافکا یهودی بوده ولی یهودی بودن رو من نمی تونم به عنوان عامل تفاوت در اندیشه با جامعه در این مورد بپذیرم)... چیزی که در ابتدا با عکس العمل های ملایم و دلسوزانه اطرافیان و طرد از اجتماع شروع میشه و کم کم وارد یه فضای تاریک و مبهم و دور از سایر انسانها میشه به طرزی که دیگه بقیه حتی حرفهای گرگور رو هم نمی فهمن... و با گذشت زمان این عکس العملها جای خودش رو به توجیه های دینی میده (یکی از نقاط اوج داستان جایی هست که خواهر گرگور بقیه رو قانع میکنه که ما واقعا هر کاری از دستمون بر میومد براش انجام دادیم) و بعد از این برخوردها با خشونت و سختگیری میشه نمونه هایی مثل پرتاب سیب از طرف پدر تا حدودی یادآور مجازات سنگسار هست که هم در دین یهود هم در دین اسلام وجو داره... (مقوله های دینی و مذهبی در بیشتر آثار کافکا یکی از موضوعات مورد انتقاد کافکا هست)...
در مجموع کتاب مسخ به نظر من یه کتاب فلسفی خیلی قوی هست که خوندنش رو فقط به کسایی توصیه میکنم که با مباحث  فلسفی به حد خوبی آشنایی داشته باشن... در غیر این صورت این کتاب در حد یه کتاب عذاب آور و غیر قابل تحمل خواهد بود...

سکولاریزاسیون

مقاله ای از رادیو زمانه در ارتباط با سکولاریزاسیون.

از عشق تراژیک تا پوچی تراژیک

مقاله ای از رادیو زمانه در با موضوع "مرگ خدا و هیچی‌محوری" و ارتباط اون با باورهای جامعه و تصور نسبت به عشق. به نظر من مقاله خیلی خوبی در یه دیدگاه پست مدرن بود.

عقاید نوکانتی

توضیح: بعد از اینکه محسن نامجو آهنگ <عقاید نوکانتی از آن من ...> رو خونده و این آهنگ در سطح وسیعی معروف شد خیلی از کسایی که این آهنگ رو شنیدن واژه <عقاید نوکانتی> رو شنیدن بدون اینکه معنی ازش بدونن... به نظرم خوب بود که یه توضیح مختصر در مورد این دیدگاه فلسفی بدونین... نوشته ای رو در این مورد خوندم که براتون بخشیش رو انتخاب کردم...

کمی پس از مرگ هگل در واکنشی در برابر ایده آلیسم هگلی موجی از پوزیتیویسم ایجاد شد اما کوتاه زمانی نگذشته بود که در برابر پوزیتیویسم نیز واکنش نشان داده شد و واکنش اخیر سبب روی آوردن مجدد به کانت شد،چرا که کانت تمامی آرا و عقاید متضاد را به یکدیگر پیوند می داد.
بنابراین مکتب فلسفی جدیدی پایه گذاری شد که محدود به آلمان نیز نبود بلکه تقریباً سراسر اروپا را در بر می گرفت.این مکتب فلسفی جدید " نوکانتیسم " نام گرفت. این مکتب در دهه 70-1860 در آلمان شکل گرفت و بعدها به صورت یکی از نیرومندترین روش های تحقیق و بینش های قوی اندیشه مارکس درآمد.اما باید توجه داشت این مکتب در اصل و از ابتدا ربطی به مارکسیسم نداشت.سال ها پیش از آنکه برخی مارکسیست ها به فکر استفاده از اندیشه های کانت در مارکسیسم برای بخشیدن جانی تازه در کالبد پژمرده مارکسیسم بیفتند،فیلسوفان آلمانی از اندیشه های کانت برای احیاء مبادی فلسفه نقدی استفاده می کردند.
بنابراین در بحث از مکتب نوکانتی باید بین سه تیره فرق گذاشت: یکی نوکانتی هایی که در رشته های علمی و فلسفی محض پژوهش می کردند و کاری به سوسیالیسم و مارکسیسم نداشتند،دوم کسانی که اساس کار را تحقیقات فلسفی صرف قرار داده بودند ولی تمایلات سوسیالیستی یا مارکسیستی نیز داشتند و می کوشیدند نتایج پژوهش هایشان را به مارکسیسم تعمیم دهند و سوم آن گروه از متفکران مارکسیست که سعی می کردند با بهره جستن از مبادی فلسفه نقدی راهی نو در مباحث ایدئولوژیک در درون نهضت مارکسیستی بگشایند.
 پرداختن به آرا واندیشه های هر سه دسته از نوکانتی ها در این مجال نمی گنجد،لذا تنها به بررسی آرا و عقاید هرمان کوهن در حوزه نوکانتیسم می پردازم چراکه  کاسیرر، چنانچه در زندگینامه او اشاره خواهد شد تحت تأثیر هرمان کوهن قرار داشت و در دانشگاه ماربورگ به شاگردی او درآمد.هرمان کوهن را می توان از نوکانتی های دسته اول و تا حدود زیادی دسته دوم قرار داد.کوهن را می توان در وحله اول پایه ریز اولیه مفهوم " ایده آلیسم نقدی " دانست..به عقیده کوهن واقعیت از طریق شهود و حواس به آدمی نمی رسد بلکه با تعقل محض ساخته می شود.از این دیدگاه کوهن با استفاده از عقاید کانت در برابر کژروی های پوزیتیویستی و بلندپروازی های بیجا در فضای بیکران مابعدالطبیعه به سبک شلینگ و هگل و جانشینانشان قد علم کرده بود و از این طریق ضرورت تفکر فلسفی را ایجاب می نمود.از طرفی کوهن فیلسوفی بود که علاوه بر پرداختن به فلسفة محض دیدگاههای سوسیالیستی نیز داشت.
کوهن یکی از بنیانگذاران سوسیالیسم اخلاقی بود و کسانی که می خواستند اندیشه های کانت را به نظریه تکامل اجتماعی مارکس پیوند بزنند آرای او را اختیار می کردند.سوسیالیسم اخلاقی بر دو اصل استوار بود.نخست آنکه حتی اگر فلسفه تاریخ مارکس صحیح هم باشد و هیچ چیز نتواند جلوی ظهور سوسیالیسم را بگیرد،باز این دلیل خوبی آن نیست.از گریز ناپذیر بودن امری به ضرورت نمی توان مطلوب بودن آن را نتیجه گرفت یا به این نتیجه رسید که باید از آن پشتیبانی یا هواداری کرد.برای آنکه بتوانیم گذشته از پیش بینی سوسیالیسم به خوبی آن نیز اذعان بیاوریم،باید بعضی ارزش ها را تصدیق کنیم که بر بنیادی غیر از مادیت تاریخی یا دیگر فلسفه های تاریخ استوار باشد.چیزی که چنین بنیادی فراهم می کند،حکمت عملی کانت است که نشان می دهد نظام سوسیالیستی به دلیل تعقیب هدف های انسانی ،دارای ارزش حقیقی است.
اصل دوم در سوسیالیسم اخلاقی این بود که چون دستورهای اخلاقی باید کلیت داشته باشند و بدون استثنا شامل همه افراد بشر شوند،پس سوسیالیسم باید طوری صورت بندی شود که صرف نظر از طبقه، همگان را در بر بگیرد و سوسیالیست ها باید به جای توجه به منافع طبقه ای خاص،ارزشهای کلی انسانی را وجهه نظر قرار دهند.

مؤلفه‌های عرفانی فلسفه ابن سینا

مقاله ای از سایت مهر نیوز در مورد عرفان در فلسفه ابن سینا... مقاله چندان خوب و دقیق نوشته نشده و پر از اطلاعات غیر دقیق و غیر تخصصی هست ولی در حد اطلاعات عمومی خوب بود.

<ماجراهای جاودان در فلسفه>

نام کتاب: ماجراهای جاودان در فلسفه
نویسندگان: هنری توماس و دانالی توماس
ترجمه: احمد شهسا
تعداد صفحات کتاب: ۴۸۳

موضوع کتاب در مورد زندگینامه و شرح اتفاقهای جالب و اندیشه های نو در بین فیلسوفان مطرح دنیا هست... ۳۰ تا فیلسوف مطرح از زمان قبل از افلاطون تا زمان الان رو به صورت خلاصه زندگینامه هاشون و ماجراهای جالبی که در زندگیشون اتفاق افتاده و افکارشون رو بررسی کرده...
کتاب از لحاظ فلسفی ساده نوشته شده و مفاهیم فلسفی رو خیلی با بیان ساده مطرح کرده...در واقع کتاب بیشتر از اونکه جنبه فلسفی داشته باشه جنبه روایت ماجراهای جالب در تاریخ فلسفه رو داره... و خوب در بین این ماجراها تقریبا تاریخ فلسفه هم مرور میشه...
این کتاب از لحاظ فلسفی خیلی غیر دقیق هست و خوب ایراد میشه گرفت به بعضی از قسمتهایی که در فلسفش مطرح شده ولی در هر صورت من این کتاب رو دوست داشتم... جمله ها و افکار قشنگ زیاد داره توش... و جذابیتهای داستانی خیلی خوبی هم داره...
کتابهای مشابه این کتاب مثلا <دنیای سوفی> نوشته یوستین گوردر هست و کتاب <تاریخ فلسفه> نوشته ویل دورانت. به نظر من این کتاب خیلی خیلی جذاب تر از کتاب دنیای سوفی بود.