به طور معمول خیلی از آدمهای عادی میشنوین که میگن افسرده شدن...از لحاظ علم روانشناسی افسردگی تعریف متفاوتی داره نسبت به استفاده هایی که مردم به صورت عادی و روزمره از کلمه افسردگی میکنن... برام جالب بود که بیشتر در مورد انواع افسردگی و نشانه هایی که هر نوع داره و درمانهای هر نوع بدونم...در این مورد بیشتر تحقیق کردم و یه سری اطلاعات جدید هم به دست اوردم...یه تست on-line هم برای تشخیص افسردگی پیدا کردم که در نوع خودش جالب بود. ۲ تا لینک آخر نوشتم paste میکنم که هر دو لینک به نظر من خیلی خوب بودن و اطلاعات مفید و خیلی خوبی داشتن:
http://www.medicinenet.com/depression/article.htm
http://www.kidshealth.org/teen/your_mind/mental_health/depression.html
<اما کانت با آرامش و متانت خاص خویش بر آن بود که بی کفایتی دین را٬ به صورتی که در کشورش اجرا می شد٬ به ثبوت برساند و اظهار می داشت: «مسیح سلطنت الهی را بر بسیط زمین مستقر کرد ولی منظور او به درستی فهمیده نشد و به جای آن حکومت کشیشان بر ما تحمیل گردید.» معنی درست دین ارتباط و پیوند دلهاست. اما به جای آن که مردمان با رشته مهر و محبت به یکدیگر بپیوندند٬ پراکنده شده و به فرقه های گوناگون تقسیم شدند. ستایش دینی یکباره قلب و مسخ شد و به صورت «یک نوع خدمت دربار الهی درآمد و آدمی بر آن شد که با تملق و چاپلوسی نظر فرمانروای آسمانها را به سوی خود جلب کند.» >
از کتاب ماجراهای جاودان در فلسفه
پی نوشت ۱: این خبر رو که خوندم واقعا احساس ناامیدی و تاسف عمیقی بهم دست داد...حتما می دونین که دانشگاه الازهر بزرگترین مرجع تصمیم گیری و فتوای مسلمانان هست. (به طور مشخص مسلمانان اهل سنت)
پی نوشت ۲: به نظر من باورهای دینی و دین جزو مهم ترین مباحث فکری بشر هستند...در فاصله یک سال گذشته مطالعات زیاد و متنوعی رو در مورد ادیان مختلف و مکاتب مختلف داشتم...به خاطر ساختار خیلی بسته جامعه ما ترجیح میدم در موردشون نظرم رو ننویسم.
پی نوشت ۳: کارل پوپر (فیلسوف و جامعه شناس) یه کتاب فوق العاده داره به اسم <جامعه باز و دشمنان آن> به خاطر اسم کتاب هم که شده این چند وقته خیلی یادش میوفتم.
نوشته ای وبلاگ اندیشه نوشتم که در مورد فرهنگ ایرانی بود...تصمیم داشتم که مطالب بیشتری در این رابطه بنویسم به همین خاطر قبل از اینکه نظری بدم مفهوم و معانی جامعه شناسی که فرهنگ داره رو خوندم تا نسبت بهش دید کاملتری داشته باشم. متاسفانه فرصت نمی کنم که در مورد مفاهیمش به صورت کامل بنویسم. چند قسمت خیلی مختصر رو انتخاب کردم که اگر فرصت خوندن لینکها رو ندارین بخونینشون...اول یه تعریف دیکشنری گونه از فرهنگ هست و بعدش تعریف مهم از دید روانشناسی در مورد فرهنگ هست که هر دو رو paste میکنم و آخر نوشتم هم لینک مطالبی رو که خوندم paste میکنم که اگر علاقه داشتین بخونینشون. به نظر خودم برای درست حرف زدن در مورد فرهنگ یه جامعه دونستن این مطالب خیلی میتونه کمک بکنه:
Culture: Culture is the set of ideas, behaviors, attitudes, and traditions that exist within large groups of people (usually of a common religion, family, or something similar). These ideas, behaviors, traditions, etc. are passed on from one generation to the next and are typically resistant to change over time. Cultures vary widely not only across the world, but even right next door
*************
Researchers in evolutionary psychology argue that the mind is a system of neurocognitive information processing modules designed by natural selection to solve the adaptive problems of our distant ancestors. According to evolutionary psychologists, the diversity of forms that human cultures take are constrained (indeed, made possible) by innate information processing mechanisms underlying our behavior, including language acquisition modules, incest avoidance mechanisms, cheater detection mechanisms, intelligence and sex-specific mating preferences, foraging mechanisms, alliance-tracking mechanisms, agent detection mechanisms, fear and protection mechanisms (survival mechanisms) and so on. These mechanisms are theorized to be the psychological foundations of culture. In order to fully understand culture we must understand its biological conditions of possibility.
و لینکهای مرتبط:
http://www.umanitoba.ca/faculties/arts/anthropology/courses/122/module1/culture.html
http://www.wsu.edu/gened/learn-modules/top_culture/culture-index.html
http://www2.eou.edu/~kdahl/cultdef.html
تصویربرداری الکتروکاردیوگرافی با استفاده از پتانسیل های سطحی بدن
بر اساس آمارهای رسمی منتشر شده بیماری های قلبی عامل مرگ بسیاری از انسانها است. از همین رو لزوم بررسی بیشتر و دقیق تر روش های تشخیص بیماریها و نارسایی های قلبی همواره احساس می شود.
یکی از اولین گامها در راه بررسی بیماری های قلبی قرار دادن داده های بیشتر در دسترس متخصصین جهت کمک گرفتن در راستای تشخیص بهتر و دقیق تر است.
در یک نگاه کلی روشهای تشخیص را می توان در دو دسته بندی تقسیم کرد، یک دسته آن شامل آزمونهای تهاجمی (Invasive) می باشد و دسته دیگر آزمونهای غیر تهاجمی (Non-Invasive) است. آزمونهای غیر تهاجمی به خاطر ماهیت بی خطری که دارند و راحتی که برای بیمار ایجاد می کنند در سالهای اخیر مورد توجه بیشتر پژوهشگران این زمینه قرار گرفته اند. در دسته آزمونهای غیر تهاجمی روشهای متفاوتی وجود دارد. یکی از راهکارهایی که سالها کمک بسیاری به متخصصین در جهت تشخیص های بهتر کرده است استفاده از سیگنالهای الکتریکی قلب است. از جمله این آزمونها ثبت کردن فعالیتهای الکتریکی قلب به صورت آزمون الکتروکاردیوگرام یا به اختصار (ECG) است.
در روشهای معمول بیمارستانی از الکتروکاردیوگرام های 12-Lead استفاده می شود ولی به علت کم بودن تعداد Lead ها در این روش اطلاعات مختصر و محدودی از شرایط قلب در اختیار متخصص قرار می گیرد. بنابراین لزوم استفاده از روشهای جایگزین که اطلاعات بیشتری در اختیار پزشک قرار دهد کاملا احساس می شود.
یکی از روشهای جایگزینی که در سالهای اخیر مورد توجه بسیاری قرار گرفته است تصویر برداری الکتروکاردیوگارمی است که به اختصار (ECGI) گفته می شود. در این روش پتانسیل سطحی بدن (Body Surface Potential) اندازه گیری می شود و به این ترتیب داده های بسیار بیشتری از فعالیتهای قلب ثبت می شود.
روش ثبت کردن پتانسیل سطحی بدن از حدود 15 سال پیش آغاز شده است ولی در سالهای اخیر با توجه به پیشرفت تکنولوژی ساخت پردازنده ها و افزایش قدرت پردازش حجم بیشتر داده ها مورد توجه زیادی قرار گرفته است. در این روش برای ثبت کردن پتانسیل سطحی بدن از یک مجموعه آرایه های الکترودی که به طور معمول تعدادی بین 32 تا 250 الکترود دارند استفاده می شود. این الکترودها روی مناطق مختلف در جلوی نیم تنه و پشت نیم تنه و بر اساس طرحهای از پیش تعیین شده که وابسته به هدف ضبط کردن پتانسیل های سطحی و تعداد الکترودهاست قرار داده می شوند.
به علت حجم بالای داده ها در این روش تشخیص بیمارستانی برای پزشک بسیار دشوار است. بنابراین وجود یک سیستم رایانه ای که بتواند این اطلاعات را آنالیز کند در تشخیص بهتر بسیار سودمند می باشد.
برای استفاده از اطلاعات ضبط شده توسط این آرایه های الکترودی دو راهکار وجود دارد. یکی استفاده از این اطلاعات برای شبیه سازی سه بعدی حرکات قلب است و دیگری استفاده از این اطلاعات جهت تشخیص انواع بیماری های قلبی. بدیهی است که هرچقدر تعداد این الکترودها بیشتر باشد دقت اطلاعات بیشتر می شود و به همان نسبت پیاده سازی کلینیکال آن دشوارتر می شود و همچنین برای آنالیز این حجم از اطلاعات احتیاج به ساختارهای برنامه نویسی پیشرفته تری است.
در سالهای اخیر با استفاده از شبیه سازی سه بعدی پتانسیل های سطحی در نیم تنه انواع مختلفی از بیماری های قلبی که سابق بر این توانایی تشخیص آنها فقط از طریق آزمونهای دشوارتر وجود داشت با دقتهای نسبتا قابل قبولی تشخیص داده شده است. هرچند این روشها هنوز در ابتدای کار خود هستند ولی امید برای پیشرفتهای بیشتر وجود دارد. از این نمونه تشخیص ها می توان به تشخیص ناتوانایی های عضله قلب [10]،[16]،[19]،[21]، مشاهده تاثیر ریتمهای غیرطبیعی قلب در پتانسیل های سطحی بدن [13] و تشخیص تپشهای سریع بطنی (Ventricular Tachycardia) با استفاده از پتانسیل های سطحی نیم تنه[17] اشاره کرد. سایر مقالات مرتبط با این موضوع که چاپ چند سال اخیر هستند و در قسمت مراجع آورده شده اند.
هدف از ارائه این سمینار معرفی مفاهیم و اهداف اندازه گیری پتانسیل سطحی بدن، نگاشتن پتانسیل های سطحی نیم تنه (Body Surface Potential Mapping) و استفاده از این اطلاعات در جهت به دست آوردن اطلاعات بیشتر در مورد قلب و تشخیص بیماری های قلبی است.
پی نوشت: بخش مراجع رو دیگه اینجا paste نکردم. ۲۱ مقاله که بیشتر از سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ بودن. شماره هایی که در متن می بینین ارجاع به همون مقاله هاست.
در ابتدا لزوم بررسی زیبا شناسی را به صورت اجمالی مرور می کنیم. زیبایی شناسی، هنر را تجزیه و تحلیل می کند و کوشش می کند که به سوال هایی این چنین پاسخ بدهد : هنر چیست؟ چگونه آن را تشخیص می دهیم؟ چگونه درباره ی آن به داوری می نشینیم؟ کار هنری چه اهدافی دارد ؟
دلیل طرح چنین سوالهایی شاید بر این اساس باشد که دیگر حرفه ها در هدفشان شفاف هستند ولی هنر شفاف نیست. بنابراین اگر نتوانیم برای این سوالها جوابی پیدا کنیم که بتواند پرسش های ما را دربر گیرد، شاید نتوانیم بینش لازم برای این فعالیت بسیار پیچیده ی انسانی به دست آوریم. علاوه بر این، موضوعات عملی ی هم وجود دارند که لزوم پاسخ دادن به این پرسشها را بیشتر نمایان می کنند. به عنوان نمونه هر روز مجله ها، نمایش ها و نمایشگاه های هنری گسترش می یابند و درباره ی بعضی از این کوشش ها بدگمانی دست انداختن و ظاهرسازی های پوچ همراه است. اگر بپرسیم : آیا این واقعا هنر است؟ بسیاری از مواقع با جواب دندان شکنی روبرو می شویم : اگر نیست غیر از این را ثابت کن. و این جواب به این خاطر شنیده می شود که هنر و زیبایی شناسی نزد افراد گوناگون مفهوم های یکسان و مشخصی ندارند.
هنرمندان معمولا تا اندازه ای از زیبایی شناسی دوری می کنند و این دوری جستن به این علت است که احساس می کنند هنر بسیار گونه گون و متغیرتر از آن است که تابع قاعده ای باشد. هنرمندان حس می کنند تئوری ، راهبر عمل نیست اما در عین حال با فاصله ای مناسب از تئوری آن را دنبال می کنند و بر این عقیده هستند که تئوری بیش از آگاهی دادن و الهام بخشیدن محدود می کند.
و اما چرا یک مفهوم هنری را باید با فلسفه مورد بررسی و سنجش قرار دهیم. همانطوری که می دانیم تئوری باید به صورتی باشد که بیش از آن که نسخه پیچی کند ، شفاف سازی کند. شک نیست همان طور که برتراند راسل گفته است فلسفه گاهی به پرسش درباره ی آن چه که به طور جدی به آن شک نداریم می پردازد و تلاش می کند که اظهار نظرهایی قطعی درباره ی آن موضوع داشته باشد. بنابراین فلسفه به طوری که شاید مبهم و انتزاعی است سرسختانه به پیشروی ادامه می دهد تا به نقطه نظرهایی برسد که بعضی از جنبه های هنر را روشنی ببخشد.
از بین متفکرین روشنگر، ایده های اصلی تفکری که امروزه فلسفه هنر نامیده می شود را باید به افتخار دیوید هیوم (1776-1711) و امانوئل کانت (1804-1724) نامگذاری کرد. از آنجایی که کانت شاگرد فلسفی هیوم بوده است بین نظریات این دو شباهتهایی دیده می شود. پیشنهادهای به غایت پیچیده این دو نفر برای جمع آوری مباحث مختلف هنر در یک دکترین منسجم منبع مهمی برای مفاهیم و موضوعات مطرح شده برای این چالش در قرن ما بوده است. تلاشهای کانت در این مورد نهایتا به چاپ چند اثر مجزا منجر شد که مقوله زیبایی شناسی را به صورت کاملا دقیق و فلسفی مورد سنجش و تحلیل قرار داد و در واقع اولین فیلسوفی بود که لفظ زیبایی شناسی یا (Aesthetic) را به معنای مدرن آن در نوشته های خود به کار برد. بر این اساس می توان لزوم بررسی بیشتر اندیشه های کانت در مورد زیبایی شناسی را کاملا درک کرد. نظریه های کانت در زیباشناسی الهام بخش بسیاری از فیلسوفان بعد از او هستند.
نظریه کانت بر این استوار بوده است که آیا اصولا پاسخ های فاعل برتر وجود ما و یا حتی بخش غیر عقلانی وجود ما نسبت به کارهای هنری می تواند از منشائی سرچشمه گرفته باشند؟
در این مقاله سعی بر این می شود که دیدگاه زیبایی شناسی کانت به تفصیل بررسی شود.
کانت طبیعت فاعل گونه زیبایی شناسی را در مقاله ای تحت عنوان "نگاهی به احساس زیبایی و حس والا" در سال 1764 منتشر کرد. توجه کانت به مساله زیبایی شناسی با نوشتن رساله "سنجش قضاوت" در سال 1790 توسعه بیشتری پیدا کرد و در این رساله کانت تلاش کرد امکان و شرایط منطقی قضاوت بر پایه ذوق را بررسی کند. در اولین بخش مهم از رساله "سنجش قضاوت" کانت مطالبی را تحت عنوان "سنجش قضاوت بر پایه ذوق" نوشته است که در این بخش به ادعای موسسه Walsh ،مرجع رسمی تصحیح و چاپ آثار کانت، برای اولین بار زیبایی شناسی را بسیار نزدیک به معنای مدرن و امروزی آن به کار برده است. چاپ این مقاله نشان می دهد که کانت از رویکردی که در رساله "سنجش خرد ناب" درباره زیبایی شناسی داشته است راضی نبوده است. و این راضی نبودن با توجه به سیر فلسفی کانت در فاصله نگارش "سنجش خرد ناب" و "سنجش قضاوت" کاملا بدیهی به نظر می رسد. کانت پیش از چاپ رساله "سنجش قضاوت" و در کتاب بسیار مهم خود "سنجش خرد ناب"، در بررسی تفاوتهای عمده بین قضاوت بر اساس سلیقه، قضاوت بر اساس اخلاق و قضاوتهای علمی از کلمه زیبایی شناسی برای جهت دهی به حسیات عام (یا ترافرازنده) استفاده نکرده است، زیرا کانت بر این عقیده بود که قضاوت بر پایه احساس هرگز نمی تواند توسط قوانینی که از عقل محض ناشی می شوند جهت دهی شوند. و هدف اصلی کانت در نگارش کتاب "سنجش خرد ناب" بررسی کردن ویژگیهای خرد ناب یا عقل محض بود که به صورت طبیعی، زیبایی شناسی را شامل نمی شود.
کانت از اولین فیلسوفانی است که کارهای مهمی برای توسعه و مدون کردن نظریه زیبایی شناسی در یک سیستم فلسفی منسجم و یکپارچه انجام داده است.
در فصل "تحلیل زیبایی" در رساله "سنجش قضاوت" کانت ابراز داشته است که زیبایی مشخصه ای از کار هنری یا یک پدیده طبیعی نیست بلکه این زیبایی عاملی است که باعث هوشیاری بخش لذت درون می شود که سبب پرواز آزاد قویه تخیل و فهم می شود. اگرچه ممکن است به نظر برسد که ما برای دوست داشتن چیزی از دلایل منطقی استفاده می کنیم ولی این نوع قضاوت یک قضاوت بر پایه شناخت عقلی نیست. و به گفته خود کانت این شناخت ناشی از یک نتیجه گیری منطقی نیست بلکه ناشی از یک نتیجه گیری زیبایی شناسی است. این شناخت زیبایی شناسانه تا جاییکه به واکنش احساسی فاعل برمی گردد یک شناخت مبتنی بر فاعل است، به این مفهوم که واکنش فاعل نسبت به زیبایی بر پایه هیچ چیزی نیست مگر حس تحسین او نسبت به چیزی که در آن زیبایی را یافته است.
گاهی ممکن است به نظر ما برسد که این حس زیبایی شناسی از قوانین کلی جهان شمول تبعیت می کند در حالیکه از دیدگاه کانت توجه به این نکته بسیار مهم است که این جهان شمول بودن زیبایی سرچشمه گرفته از قوانین مشخص زیبایی نیست بلکه ناشی از وجود نوعی حس مشترک بین انسانهاست. کانت همچنین معتقد است که بسیاری از قضاوتهای بر پایه ذوق، ویژگیهای مشترکی با قضاوتهای بر پایه اخلاق دارند و به این ترتیب در بسیاری از اوقات حس زیبایی شناسی درگیر ویژگیهای یک قضاوت اخلاقی می شود.
در بخش دیگری از این رساله کانت در تحلیل ویژگیهای والا دو مشخصه ویژگیهای ریاضیاتی و ویژگیهای دینامیکی (یا مکانیکی) در زیبایی شناسی را مطرح می کند. مقصود کانت از ویژگیهای ریاضی و دینامیکی مشخصات شکل ظاهری از جنبه ای بود که با اصول منطقی منطبق می باشند، مانند اندازه، شکل، چگونگی قرار گرفتن اجزا و نوع حرکت. کانت عنوان می کند که وجود این ویژگی ها در زیبایی به معنای این نیست که این قوانین ریاضی یا دینامیکی علت زیبایی هستند بلکه به این علت است که نبود این دو باعث می شود که مجال کافی برای پرواز احساس به وجود نیاید. در واقع به عقیده کانت این قوانین ریاضی و دینامیکی تنها ابزارهایی در دست احساس هستند تا از آنها در بعضی از مواقع برای زیبایی شناسی استفاده بکند. به عنوان نمونه ای از این بحث، می توان مواردی از زیبایی های طبیعت را نام برد که هیچ گونه قانون ریاضی و دینامیکی ندارند بلکه بیشتر بدون شکل مشخص و بدون مرز هستند در حالیکه واقعا هم زیبا به نظر می رسند.
به صورت خلاصه می توان گفت که فلسفه جزمی تلاش کرده بود در زیبایی یک عنصر عینی بیابد. کانت احساس می کند که، خصوصا در این مورد، عنصر ذهن مقدم است. هیچ چیز زیبا یا والا نیست مگر اینکه احساس آن را چنین نشان دهد. ما زیبایی را به شی ء نسبت می دهیم که تفکر در آن لذت غیر سودجویانه ، یعنی لذت فارغ از همه تمایلات شخصی، به ما می دهد. و به این ترتیب است که از غروب آفتاب، یک تابلو نقاشی رافائل، یک بنای تاریخی، یک گل یا یک آواز، لذت زیباشناسانه می بریم نه لذت دیگر. ولی چرا پاره ای از اشیا یا تجربیات این لذت غیرسودجویانه را به ما می دهند؟ شاید به این علت که در آنها وحدتی از اجزا می یابیم که در یک کل هماهنگ به نحوی موفقیت آمیز نقش خود را ایفا می کنند. در مورد آنچه والاست از عظمت یا قدرتی که ما را تهدید نمی کند مسروریم. به این ترتیب، در آسمان و دریا احساس والایی می کنیم، ولی اگر آشفتگی آنها ما را به خطر اندازد، چنین احساسی حاصل نمی شود.
کانت در شکل گیری یک اثر هنری به عنوان یک امر مادی تاثیر اجتماع و ارزشهای اجتماعی را هم در نظر گرفته است. در مقاله ای با عنوان "ایده یک تاریخ جهانی" کانت هنر را "میوه غیر اجتماعی بودن" می نامد، به این مفهوم که در طول تاریخ بسیاری از هنرها در تضاد و خصومت با اجتماع و قوانین حاکم اجتماعی شکل گرفته است. بنابراین به عقیده کانت در زیبایی شناسی آثار هنری با وجود اینکه قوانین اجتماعی و اخلاقی تاثیر گذار هستند، در بسیاری از دورانهای تاریخ، هنر از اجتماع و قوانین اجتماعی و اخلاقی دوری جسته است.
خیلی وقت هست که تحقیقی که در مورد انسان در جستجوی عدالت بود رو به نتیجه رسیدم و خوب فرصت نمیکنم که در موردش با جزئیات بنویسم...چند وقت پیش یه وب سایت ایرانی پیدا کردم که این مباحث فلسفی رو درش توضیح داده...وب سایت خیلی خوبی هست و اطلاعات خیلی خوبی هم داره...من خودم خیلی از این مفاهیم رو وقت زیادی گذاشتم و از روی متنهای انگلیسی خوندم و طبیعتا خوبی متن فارسی این هست که روان تر هست خوندنش...
قبل از توضیح در مورد قانون کارما که قانونی برآمده از فلسفه بودایی هست و راهی در ادامه جستجو برای عدالت هست لازمه که در مورد آیین و فلسفه بودایی اطلاعات کافی داشته باشین...این اطلاعات رو از اینجا می تونین بخونین. به نظر من این وب سایت وب سایت خیلی خوبی هست...مجموعه اطلاعاتی که جمع آوری کردن رو من خودم برای خیلیهاش وقت زیادی رو صرف کردم و خوب جمع آوری شدش به زبان فارسی در این وب سایت راحتی خیلی بیشتری رو ایجاد میکنه و کار خیلی با ارزشی هم هست.
<همه شناخت ما از دنیای اطراف حاصل تجربه است٬ گو اینکه ناشی از تجربه نیست>
امانوئل کانت در کتاب سنجش خرد ناب
این جمله بسیار جمله پر مفهومی هست...در واقع در دل این جمله مقایسه ای بین ایده آلیسم کانت انجام شده با رئالسیم افلاطون...و خوب مفهوم سنجش خرد ناب یا همون نقادی عقل محض هم در این جمله دیده میشه...جمله ای بود که خیلی دوست داشتمش...
روز جمعه در یه جمع دوستانه بودم و یکی از دوستانی که در اون جمع بود کف بینی بلد بود…خلاصه برامون کف بینی کرد و هم کلی خندیدیم هم سرمون گرم شد و هم جالب بود…
من کلا یه اعتقادی دارم تو زندگیم و اون اینه که هر چیزی که باهاش برخورد می کنم رو سعی میکنم در یه حد معقولی در موردش یاد بگیرم…برای خیلی از مسائلی که باهاشون تاحالا برخورد داشتم وقت گذاشتم و خوب تا حدی هم یاد گرفتمشون…
در مورد کف بینی هم کنجکاو شدم که برم یاد بگیرم ببینم چطوریه! بعد اول اینکه اطلاعات خوب و درست در این مورد پیدا کردن خیلی سخت بود و نکته بعدی اینکه کف بینی انقدر گسترده هست که احتیاج به کلی مطالعه کردن داره…
اینکه کف بینی تا چه حدی درسته یا اینکه اصلا خرافات هست رو در موردش هیچ قضاوتی نمیکنم…من به دید سرگرمی بهش نگاه میکنم و از اونجایی که قانون مند و هیجان انگیز هست دوست داشتمش…
این چند روز زمان زیادی رو صرف کردم برای یاد گرفتن کف بینی و امروز که دانشگاه بودم برای چند نفر به دید سرگرمی کف بینی انجام دادم که یه کلی ذوق کردن…از منابع اینترنتی در حال آماده کردن یه جزوه کامل در مورد کف بینی با آخرین اطلاعات هستم که امروز حدود 30 صفحش آماده شد ولی هنوز تکمیل نشده و این تعداد صفحه تقریبا نصف مطالبش رو پوشش میده …مجموعه اطلاعاتی که از کف دست جمع آوری میکنن بین 25 تا 40 دسته ویژگی مختلف طبقه بندی میشه که این حجم از اطلاعات در نوع خودش برام خیلی جالب بود...
حالا خلاصه دو تا لینک در این ارتباط میذارم که اگر دوست داشتین برین نگاه بکنین در ابتدای لینک دوم یه تاریخچه مختصر هم از کف بینی وجود داره که به نظرم جالب هست اگر فرصت دارین بخونینش:
http://www.paralumun.com/palmistry.htm
امیدوارم که براتون جالب بوده باشه.
پی نوشت: موضوع کف بینی در ذاتش یه موضوع علمی نیست...هر چند میشه با علم بررسیش کرد ولی مفهوم موضوع علمی رو نداره...از بین موضوع بندی های وبلاگ نوشته ها بیشتر از همه با این موضوع متناسب بود برای همین این نوشته رو برای بخش موضوعات علمی گذاشتم.