نوشته های من

نوشته هایی با موضوعات فلسفه، اعتقادات الهی، روانشناسی، ادبیات، موضوعات علمی و ....

نوشته های من

نوشته هایی با موضوعات فلسفه، اعتقادات الهی، روانشناسی، ادبیات، موضوعات علمی و ....

نامه های بین دکتر سروش و آیت الله سبحانی

چند وقت پیش در ارتباط با قرآن و ارتباط اون با شخص پیامبر دکتر سروش حرفهایی رو گفته بود که با جواب آیت الله سبحانی همراه شد و چند تا نامه بین این دو نفر رد و بدل شد... من نظر شخصیم این هست که در مباحث اسلام شناسی تنها دو نفر هستن که نوشته هاشون دقت علمی و فلسفی لازم برای چنین بحث هایی رو داره... یکی دکتر سروش و دیگری آیت الله طباطبایی (نویسنده تفسیر المیزان) من از هر کس دیگه ای در باب اسلام شناسی مطلب خوندم به نظر من فاقد ارزش علمی لازم و کافی بود. (حتی بزرگانی مثل دکتر شریعتی یا محمد تقی جعفری.) آشنایی کامل با فلسفه از ویژگیهایی هست که تاثیر به سزایی در کیفیت نوشته های تحلیلی میذاره و دکتر سروش هم آشنایی خوبی با فلسفه داره... از دکتر سروش هم چندین کتاب در زمینه های دین و اسلام شناسی خوندم که جدای از اینکه با نظراتش موافق باشم یا نباشم (که خیلی جاها هم اختلاف نظر دارم باهاش) نوشته های با ارزشی بودن...

لینک مربوط به این نامه ها رو براتون پیدا کردم که اگر علاقه داشتین بخونین... این لینک نامه اول دکتر سروش و جواب آیت الله سبحانی هست.  و در این لینک یا این لینک هم می تونین نامه دوم دکتر سروش که جوابی به نامه اول آیت الله سبحانی هست رو بخونین... (متن نامه یکی هست در این دو تا لینک نظرات متفاوتی رو برای نامه نوشتن) در لینک دوم که از رادیو زمانه هست به نوشته های قبلی دکتر سروش در همین ارتباط هم ارجاع داده شده که بعد از خوندن این نامه اگر علاقه داشتین لینک اونها هست من پیشنهاد میکنم که بخونینشون.

اگر وقت کمتری دارین نامه دومی رو دیگه حتما پیشنهاد می کنم بخونین.

ادامه مطلب ...

وصیت امام علی (ع) به امام حسن (ع)

متن کامل وصیت امام علی (ع) به امام حسن (ع) در هنگام بازگشت از جنگ صفین.

عقاید آلبرت ایشتین در مورد خدا و مذهب

در مورد زندگی شخصی آلبرت اینشتین قبلا یه مطلب نوشتم... توی این فاصله فرصتی داشتم که بیشتر در مورد عقاید شخصی آلبرت ایشتین هم تحقیق بکنم... از بین این عقاید شخصی دیدگاهی که اینشتین نسبت به خدا، دین، مذهب و روحانیت داره برام جالب تر بود.
احتمالا یه
e-mail در این مورد باید خونده باشین که اینشتین در اون جواب یه استادی رو میده که خدا رو انکار میکنه... در واقع جواب همون بحث که اگر خدا هست پس چرا انقدر بدیها در دنیا وجود داره... خوب در واقع باید بگم اون e-mail کاملا جعلی هست! عقایدی که به اینشتین نسبت داده شده بود قدمت طولانی در تاریخ مسیحیت داره و در واقع بر میگرده به قدیس آگوستین... که آگوستین هم خودش چنین عقایدی رو از عقاید فلسفی نو افلاطونانی ها گرفته بوده... در نتیجه این عقیده نه تنها مربوط به اینشتین نیست بلکه حتی به صورت ذاتی ریشه در عقاید دینی هم نداره...
برای اینکه با عقاید واقعی اینشتین در مورد خدا و مذهب و دین آشنا بشین یه لینک براتون می فرستم که اگر علاقه داشتین بخونین:

http://www.stephenjaygould.org/ctrl/quotes_einstein.html

به نظر من حرفهای قابل تامل زیادی داره.

دعاهای مشکل گشا

نام کتاب: دعاهای مشکل گشا

تالیف: محسن کتابچی (روی جلد کتاب فقط نوشته م. کتابچی)

تعداد صفحات کتاب: 128 صفحه
چاپ دهم 1386 (چاپ اول 1384)

تیراژ 20 هزار نسخه

انتشارات گویا

 

 فهرست این کتاب رو که نگاه بکنید در ابتدا یک مقدمه داره و بعد از اون شرایط تحقق دعا رو نوشته که این دو بخش روی هم 8 صفحه میشه. بعد از اون در حدود 120 دعا نوشته که هر دعایی به صورت خاص مخصوص یه چیزی هست. چند نمونه از دعاهایی که نوشته بود و به نظرم جالب بود رو براتون عنوان دعاش رو می نویسم:

دعا برای رفع بد اخلاقی

دعا برای عمر طولانی و حسن عاقبت

چاره اندیشی در مشکلات علمی

دعا برای تضعیف قدرتمندان و شکست قدرت آنان

ختم مجرب برای مطیع شدن زن

دعا برای تسهیل مشکلات خانه داری ویژه زنان خانه دار

دعا برای طلب فرزند پسر (دعا برای طلب فرزند دختر نداره)

دعا هنگام مشاهده شیء قابل تعجب

دعا برای القاء مهر خود در دل دیگران

دعا برای رفع ضرر غذای مسموم

دعا برای باز شدن بخت و اقبال

دعا برای یافتن شیء گمشده

دعا برای رفع کساد (بی رونق بودن) سرمایه یا زیاد ماندن دختران در خانه پدر (جالبه که با دختر مشابه با کالا برخورد کرده و ازدواج کردنش رو مشابه فروختن جنس)

دعا برای جلب محبت

و ....

 

تعداد دعاها خیلی زیاد هست چند نمونش رو فقط نوشتم... حالا اینکه هر دعایی به چه صورت هست معمولا همراه با یه حدیث هست که حدیث ها از این منابع انتخاب شدن:

بحار الانوار

اصول کافی

نهج البلاغه

سفینه البحار

وسایل الشیعه

و خیلی منابع دیگه که فکر کنم در مجموع حدود 20 منبع باشه...

بعد از اون یه ذکر یا یه آیه از قرآن هست که معمولا هم خیلی کوتاه هست و بعد دوباره با استناد به مراجع مختلف و احادیث دلایلی اورده که چرا این دعا این کاربرد رو داره.

 

مثلا دعا برای طلب فرزند پسر این هست:

امام صادق (ع) فرموده است (مرجع وسائل الشیعه جلد 21 ص 376 حدیث 27343):

<هر کس که زنش باردار است، در ماه چهارم بارداری زنش دست همسرش را بگیرد و روی به قبله بایستد و آیه الکرسی را بخواند و دست بر پهلوی زنش بگذارد و بگوید:

اللهم انی سمیته محمدا

(خداوندا من این فرزندم را محمد نام می گذارم)

خداوند به او فرزند پسر خواهد داد. و اگر نام او را تغییر دهد چه بسا خداوند فرزند را از او بگیرد.

 

اینکه این کتاب در عرض دو سال 10 بار تجدید چاپ شده و هر بار حدود 20 هزار نسخه تازه توسط انتشاراتی که محدود به یه منطقه کوچیک میشه خودش نکته قابل توجهی هست...

جدای از اینکه به این جور دعاها اعتقاد داشته باشین یا اعتقاد نداشته باشین چیزی که اهمیت داره اینه که یکی از کاربردهای اساسی دین در همین ارتباط هست... و اگر دین چنین راهکارها و کاربردهایی نداشت گسترشش در دنیا خیلی خیلی محدود میشد. (حداقل در دوران های گذشته)
 

افسانه غرانیق

کتاب آیات شیطانی نوشته سلمان رشدی بر اساس افسانه ای نوشته شده به اسم افسانه غرانیق... توضیح کامل این افسانه رو می تونین در این لینک و این لینک بخونین.
پی نوشت: مرجع اولی که بهش لینک دادم یه مرجع کاملا دینی و مذهبی هست و بر اساس عقاید دینی شیعه این مطلب رو توضیح داده. و مرجع دوم یه مقاله از امام موسی صدر هست. به نظر من خوندن هر دوش مفید هست.

طریقت باطنی فاتحة الکتاب

نام کتاب: طریقت باطنی فاتحة الکتاب: سیر معانی سوره حمد و اخلاص در یک نگاه علمی و عرفانی و تطبیق آن با پایگاههای ده گانه کیهانی

نویسنده: سید رضا شاه میری

تعداد صفحات کتاب: 114 صفحه

 

کتاب به زحمت حرف مفیدی برای گفتن داشت... از لحاظ مثالهای علمی که کاملا ضعیف و بی پایه و اساس بود و علاوه بر غلطهای آشکاری که داشت (مثلا در مورد تئوری کوانتومی که غلط به نحوی آشکار بود که مشخص بود نویسنده حتی تعریف نظریه کوانتومی رو هم بلد نیست!) ادعاهای علمی که کرده بود تماما بدون معرفی مرجع بود و غلط بودنشون رو آشکارا میشد فهمید یا حداقل بهش شک وارد کرد و از جنبه های معنی گرایی بیشتر از اینکه به عرفان نزدیک باشه به نگاه عامی و عرفیگری نزدیک بود... نویسنده آشنایی مختصری با مکتب بودایی داره و سعی کرده در جاهای مختلف کتاب اصول اسلامی رو تطبیق بده با اصول بودایی که به نظر من این تطبیق داشتن بیشتر از اینکه حقیقی باشه انتصاب با دلایل ضعیف بود... حتی از لحاظ تفکرات بودایی هم کتاب اشکالاتی داره و نشون میده که نویسنده فقط آشنایی مختصری با تفکرات بودایی داره... به نظر من بحث تطبیق با پایگاههای ده گانه کیهانی به صورت مشخصی یه انتصاب بی پایه و اساس بود...

جاهای مختلف کتاب از شعرهای شاعرهای مختلف استفاده شده بود که بعضی درست و مناسب استفاده شده بودند و بعضی اصلا درست استفاده نشده بودن... از لحاظ دینی هم این کتاب رو اصلا کتاب موفقی نمی دونم چون با یه نگاه عامیانه به مبحث دین و قرآن نگاه کرده بود... و حرف مفید چندانی نداشت...

اما از جنبه هدف کتاب به نظر من تا اندازه خوبی به هدفش نزدیک شده بود... هدف نویسنده از نوشتن کتاب اینطور که خودش نوشته بود ایجاد تمرکز هست برای کسایی که سوره حمد و توحید رو روزانه چندین بار در نمازهای یومیه میخونن و به معانی و مفهومش دقت نمیکنن... در مورد هر آیه از این سوره ها اطلاعات زیادی رو نوشته بود که با اینکه خیلی هاش بی اساس هستن ولی اگر یه کسی بخونه کمک میکنه که وقتی داره در نماز این سوره ها رو میخونه تمرکز بیشتری روی معانی داشته باشه... از این جنبه میشه گفت که نویسنده به هدفش نزدیک شده...

عشق اروتیک

در مورد عشق اروتیک پی نوشتی رو وبلاگ اندیشه نوشته بودم که کمی توضیح بیشتری در موردش می خوام بنویسم. این مبحث خیلی خیلی گسترده هست و میشه در جنبه های مختلف تاریخی، روانشناسی، فلسفی، اجتماعی و ... این موضوع رو بررسیش کرد. من قصدم فقط یه معرفی خیلی کوتاه هست بدون اینکه جزئیات خیلی گسترده این موضوع رو بنویسم...

تاریخ تمدن بشر نشون دهنده این هست که در طول دوران عظیمی از تاریخ بشر چیزی که به عنوان عشق رمانتیک شناخته میشه نه وجود داشته و نه به رسمیت شناخته میشده. (به عنوان یه مرجع در این مورد بخشهایی از جلد اول از مجموعه تاریخ تمدن رو می تونین مطالعه کنین) در واقع این نمود در ادبیات هم به طرز مشهودی دیده میشه و نشانهای فراوانی که از عشق در متون ادبی قبل از قرن 18 میلادی وجود داره بیشتر از اونکه بیانگر عشق رمانتیک باشه بیانگر عشق اروتیک بودن... (مفهوم عشق اروتیک عشقی هست که بر پایه جذابیتهای ظاهری هست. و نوع ابراز کردنش هم بیشتر جنبه های جسمی داره تا عاطفی)

بسیاری پیدایش نهضت رمانتیسیزم رو از قرن 18 میلادی و همزمان با مطرح شدن مسائل مربوط به حقوق زنان می دونن...

اما چیزی که برام جالب بود و چند روزی رو وقت گذاشتم برای تحقیق در موردش نظر دین اسلام در این مورد بود... چند تا سوره از قرآن که حدس میزدم در این موارد مطالبی داشته باشه رو خوندم از بین سوره های مختلف سوره های نساء، نور، احزاب مطالبی رو در این ارتباط دارن... چیزی که به عنوان نتیجه تحقیقاتم میگم کاملا نظر شخصیم هست و اگر به نظرتون ایرادی داره خوب طبیعی هست.

به نظر من دین اسلام عشق اروتیک رو به رسمیت میشناسه و اصلا بد نمی دونه(دقت کنین که عشق اروتیک با شهوت جنسی تفاوتهایی داره) و خوب تا حدودی این مساله با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی اعراب دوران جاهلیت طبیعی  هست. (من در زمینه اسلام تفاوت نظری که با علمای اسلام دارم اینه که قسمتی از قانونهای فقهی دین اسلام رو وابسته به شرایط زمانی اون دوران میدونم نه برای تمام دورانها.) یه دلیل ساده ای که در این مورد میشه گفت این هست که چند همسری (تا 4 همسر) رو دین اسلام به رسمیت شناخته (سوره نساء آیه 3) و خوب این کاملا طبیعی هست که چند همسری با عشق رمانتیک سازگاری نداره... چون از مشخصه های بارز عشق رمانتیک انحصار داشتن این عشق فقط در مورد یه نفر خاص هست.

به عنوان یه نمونه دیگه (سوره احزاب آیه 51) آیه ای هست که خطاب به پیامبر هست و به نوعی به ارتباط با همسران پیامبر برمیگرده... در این مورد تحلیلی نمی نویسم که اگر علاقه دارین خودتون بخونین آیه اش رو...

و دو نمونه ی دیگه ای که بدون توضیح بهش ارجاع میدم آیه 34 از سوره نساء و آیه 37 از سوره احزاب هست. (آیه دوم رو یه بار هم بدون توضیحاتی که داخل پرانتز در ترجمه داره بخونین).

علاوه بر نمونه های قرآنی در فقه شیعه قانونی برای ازدواج موقت وجود داره که تا حد خیلی زیادی بیانگر همین عشق اروتیک هست که در خیلی از اوقات میتونه هیچ نشانه ای از عشق رمانتیک رو به همراه نداشته باشه و به عنوان یک اصل کاملا معتبر و شناخته شده در فقه شیعه وجود داره...

نمونه هایی از احادیث هم هست که به خاطر اینکه در مورد اعتبارشون میشه شک وارد کرد نمونه ای رو مثال نمی زنم...

این دیدگاهها نسبت به عشق اروتیک با توجه به شرایط زمانی و مکانی که در اون مطرح شدن به نظر من اصلا اشتباه و دور از ذهن نیستن...سوره هایی که از قرآن مثال زدم رو اگر کامل بخونین متوجه میشین که دیدگاهی که نسبت به زن در این سوره ها بیان شده خشن نیست و علاوه بر اون تا حدودی همراه با ملایمت هم هست... ولی خوب باز هم من نظرم اینطور هست که بخشی از این حرفها جهان شمول و زمان شمول نیستن و مخصوص فضای خاص اون دوران از جاهلیت اعراب هست... به نظر من این حرف منطقی هست که وقتی دین جدیدی در حال شکلگیری هست بیشتر از همه باید با شرایط و روحیات اون قومی متناسب باشه که در بینشون این دین جدید مطرح شده تا بعد از مورد اقبال قرار گرفتن از طرف مردم همون جامعه شانس برای گسترش در سطح وسیع تری رو داشته باشه.

کانت و سلطنت الهی

<اما کانت با آرامش و متانت خاص خویش بر آن بود که بی کفایتی دین را٬ به صورتی که در کشورش اجرا می شد٬ به ثبوت برساند و اظهار می داشت: «مسیح سلطنت الهی را بر بسیط زمین مستقر کرد ولی منظور او به درستی فهمیده نشد و به جای آن حکومت کشیشان بر ما تحمیل گردید.» معنی درست دین ارتباط و پیوند دلهاست. اما به جای آن که مردمان با رشته مهر و محبت به یکدیگر بپیوندند٬ پراکنده شده و به فرقه های گوناگون تقسیم شدند. ستایش دینی یکباره قلب و مسخ شد و به صورت «یک نوع خدمت دربار الهی درآمد و آدمی بر آن شد که با تملق و چاپلوسی نظر فرمانروای آسمانها را به سوی خود جلب کند.» >

از کتاب ماجراهای جاودان در فلسفه

پی نوشت ۱: این خبر رو که خوندم واقعا احساس ناامیدی و تاسف عمیقی بهم دست داد...حتما می دونین که دانشگاه الازهر بزرگترین مرجع تصمیم گیری و فتوای مسلمانان هست. (به طور مشخص مسلمانان اهل سنت)

پی نوشت ۲: به نظر من باورهای دینی و دین جزو مهم ترین مباحث فکری بشر هستند...در فاصله یک سال گذشته مطالعات زیاد و متنوعی رو در مورد ادیان مختلف و مکاتب مختلف داشتم...به خاطر ساختار خیلی بسته جامعه ما ترجیح میدم در موردشون نظرم رو ننویسم.

پی نوشت ۳: کارل پوپر (فیلسوف و جامعه شناس) یه کتاب فوق العاده داره به اسم <جامعه باز و دشمنان آن> به خاطر اسم کتاب هم که شده این چند وقته خیلی یادش میوفتم.

ترور در اسلام

مقاله جالبی دیدم در مورد نقد تروریسم اسلامی...به نظرم مقاله ای هست که کاملا ارزش خوندن رو داره...نظرات خوب و جالبی از جانب غیر مسلمانها درش مطرح شده...Karen Armstrong که در این مقاله اسمش اومده نویسنده کتابی هست که در حال حاضر دارم میخونم...<خداشناسی از ابراهیم تا کنون> کتاب رو که تموم کردم در موردش بیشتر می نویسم.

وجود خدا...

توضیح: این نوشته رو در تاریخ جمعه 26 اردیبهشت ماه سال 1382 وبلاگ اندیشه نوشته بودم. لینک نوشته هم این هست.

 

یه مردی رفته بود پیش یه پیرایشگری تا موها و ریشش رو کوتاه و مرتب کنه...وقتی که آرایشگر داشت موهاشو کوتاه میکرد...در مورد موضوعهای مختلفی با هم گفتگو کردن...یه دفعه رسیدن به موضوع خدا...

پیرایشگر به مرد گفت: "راستش میدونی من اصلا به وجود خدا اعتقاد ندارم....چون اگه خدایی بود تو این دنیا این همه ظلم نبود...این همه فقیر نبود که بی خانمان باشه...این همه کودکی نبود که بی سرپرست رها شده باشه...این همه مریضی و سختی نبود....این همه بی عدالتی نبود....اگر خدایی بود هیچ کدوم از این رنجها نبود....من نمیتونم خدایی رو تصور کنم که تنها نظاره گر همه اینها باشه و اجازه بده که همه این اتفاقها بیفته"

اون مرد یه کمی با خودش فکر کرد نخواست که بحث بکنه با آرایشگر چون احساس کرد که بی نتیجه هست...کارش که تموم شد پول رو پرداخت کرد و اومد بیرون....

بیرون از مغازه توی خیابون یه مردی رو دید با مو و ریش بلند و خیلی نامرتب به نظر میرسید که زمان زیادی باشه که مو و ریشش رو مرتب نکرده....یه دفه یه فکری به ذهنش رسید...برگشت پیش پیرایشگر بهش گفت: "میدونی پیرایشگرها وجود ندارن!!"

پیرایشگر با تعجب نگاهش کرد گفت آخه چطوری میشه وجود نداشته باشن وقتی من یه پیرایشگر هستم! من که هستم!

مرد پیرایشگر رو کشید بیرون و اون مرد با مو و ریش نامرتب رو بهش نشون داد گفت اگه پیرایشگرها وجود داشتن آدمای اینطوری تو خیابون دیده نمیشدن!

پیرایشگر هم با خنده جوابشو داد که :"خوب پیرایشگرها وجود دارن اتفاقی که افتاده اینه که این مرد نرفته پیش اونها!!"

اون مرد هم جوابشو داد که:"آفرین نکته همین جاست! خدا وجود داره ولی اتفاقی که افتاده اینه که بنده هاش همه پیش اون نمیرن و اونو جستجو نمیکنن و در کارهاشون ازش یاری نمیگیرن به همین خاطره که این همه رنج در این دنیا هست!!"  

----------------------------------------

تشخیص شکستها از پیروزیها همیشه آسون نیست....چون این گذشت زمان هست که نشون میده که رویدادی که ما اون رو به عنوان یه پیروزی جشن میگیریم واقعا به نفعمون بوده یا نه...موفقیت های عالی رو همیشه نمیشه از نگاه اول فهمید...

این دنیا بر پایه اصولی بنیاد شده که جزیی از سنتهای الهی هستند...و یکی از مهمترین قوانین این دنیا قانون "علت و معلول" هست....این یه سنت و تدبیر الهی هست برای اداره این دنیا که "پایه و اساس این دنیا بر اساس همین قوانین باشه"...پس اعمال هر یک از ما بر روی سرنوشت دیگری نیز تا حدی تاثیر میگذاره...اگه که خودخواهی در نهاد یه نفر هست همین خودخواهی میتونه باعث بشه که حق بی گناهی از بین بره...این ناشی از "علت و معلول" هست و "سنتی که تغییر ناپذیره"....ما که اعتقاد به جهانی پس از این دنیا داریم میدونیم که همه اینها به دقت در جایی ثبت میشه و روز حسابی در پیش هست....ولی شاید برامون این سوال باشه که چرا تدبیر الهی بر اساسی قرار نگرفته که این دنیا هم سراسر خوبی باشه؟ً!

کیفر و پاداش انسان بر پایه اختیار هست...پس باید شرایطی باشه که از این اختیار استفاده کنه...این استفاده در دو جهت ممکنه که باشه...یا خوب یا بد...خیلی از صفات درونی ما در رویکرد دو طرفه با خوبی ها یا بدی ها هستن که شکوفا میشن...پس باید شرایطی باشه تا این ویژگیها بارور بشن....هدیه هایی الهی مانند گذشت...چشم پوشی از بدیها...مهربانی...عشق...راستگویی...عدالت و.... ویژگیهایی هستن که در رویارویی با بدیها هستن که خودشون رو نشون میدن....و در هر شرایط سختی هم میشه به همه این ویژگیهای خوب پایبند بود...در اوج سختیها و دشواریها همیشه میشه به راه حلهای رهایی فکر کرد...."ما در این دنیا رها نشده ایم"....پس حتما راه حلهای رهایی هست...اگه که کسی در شرایط سخت نتونسته به این اصول پایبند پس شاید در هر موقیت دیگه ای هم که قرار بگیره شکست بخوره....

"حکمت الهی بسیار برتر از حکمت بشریست و بی شک در هر یک از تدابیر الهی حکمتی نهفته هست"

«تصور مکن که خدا را جز در همه جا در جایی دیگر خواهی یافت...» البته تنها برای آنان که می اندیشند...

----------------------------------------

این نوشته رو خودم خیلی دوست دارم...وقتی داستانی که اون اول نوشتم رو خوندم خیلی احساس خوبی داشتم...خودم همیشه دوست داشتم در مورد این مطلب فکر کنم...به همین خاطر هم این نوشته رو نوشتم...اون قسمتی هم که بعد از داستان نوشتم قسمت بیشترش رو با راهنمایی و همفکری کسی نوشتم که افکارش رو خیلی قبول دارم و به همین خاطر هست که این نوشته رو خیلی دوست دارم....

 

سرنوشت، قسمت، تقدیر، جبر، اختیار

مفهوم کلمه هایی که در قسمت موضوع نوشتم مهمترین مفاهیمی بود که در حدود سن 18 سالگی ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود...

برای پیدا کردن این مفهوم ها خیلی با آدمهای مختلف حرف زدم و کتاب و مقاله در این موردها خوندم...اساس چیزی که الان به عنوان مفهوم این کلمه ها در ذهنم دارم همون چیزهایی هست که در اون سن یادگرفتم...فقط کاملتر شدن...

در این نوشته سعی میکنم که نظری که در مورد این 5 تا مفهوم دارم رو بنویسم...نظری که مینویسم اصلا دلیل بر این نیست که نظر کاملا درستی باشه...نظری هست که من برای خودم بر اساس چیزهایی که خوندم، حرفهایی که شنیدم و منطق خودم دارم...

اول یه تعریف کلی از این کلمه ها:

 

اختیار: اختیار برای انسانها حق انتخاب و تصمیم گیری بین گزینه های مختلف هست بدون اینکه هیچ نیرویی خارج از اراده اونها این حق انتخاب کردن رو ازشون بگیره یا به صورت محسوس یا غیر محسوس وادارشون بکنه که انتخابی داشته باشن.

جبر: جبر برای انسانها به اموری گفته میشه که نیرویی خارج از اراده آدمها باعث میشه که گزینه ای به اونها تحمیل بشه یا به واسطه نیرویی یا قدرتی به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در مسیری قرار بگیرن که خودشون انتخاب نکردن.

تقدیر: آنچه که برای انسانها از قبل مقدر شده، یعنی از قبل معلوم شده که این آدم قرار هست که این کار رو انجام بده.

قسمت: سهم هر انسانی از اتفاقهایی که به صورت احتمالی در این دنیا اتفاق میوفتن و خودشون هیچ نقشی در اون ندارن.

سرنوشت: هر آنچه که در زندگی آدم اتفاق افتاده یا انجام گرفته یا خواهد گرفت.

 

خوب بعد از تعریفهای ابتدایی کمی توضیح مینویسم که این مفاهیم چطوری در زندگی آدمها خودش رو نشون میدن...برای بررسی هر کدوم از اینها باید سه تا عامل اصلی رو در نظر گرفت:

1) خدا

2) انسان

3) قوانین حاکم بر این دنیا

برای بررسی هر کدوم از این مفهومها باید تعاملش رو با این سه تا عامل اصلی در نظر گرفت.

برای ادامه بحث یه مفهوم ریاضی رو کمی توضیح میدم که به بحثم کمک میکنه...ما در دوره لیسانس درسی داشتیم به اسم "سیگنالها و سیستمها" که به اسم "تجزیه و تحلیل سیستم ها" هم گفته میشه...در بخشی که مربوط به سیستمها هست بررسی معادلات حاکم بر سیستمها رو انجام میدادیم...در اون درس ما برای هر سیستم یه تابعی تعریف میکردیم که پاسخ سیستم به ورودی ضربه بود و با حرف H نشونش میدادیم...بعد اونجا به صورت ریاضی اثبات میشد که هر موقع معادلات حاکم بر سیستم رو به صورت دقیق بدونین میشه H رو پیدا کرد و با پیدا کردن H پاسخ سیستم رو به هر ورودی دلخواه شناخته شده میشد پیدا کرد.

خوب ارتباطش با بحث ما...این دنیا یه سیستمی هست که توسط خدا آفریده شده...این سیستم شامل مجموعه ای از قوانین هست...بعضی از این قوانین برای ما شناخته شده هستن و بعضی از این قوانین رو ما هیچ چیزی در موردشون نمیدونیم...این قوانین هم میتونن قوانین مادی باشن هم قوانین معنوی...ولی چیزی که هست اینه که این سیستمی که با نام دنیا آفریده شده قطعا سیستمی بر اساس قوانین مشخص هست...

معادلات حاکم بر این سیستم برای ما معلوم نیست، ولی این معادلات به صورت کامل برای خدا مشخص هست...این سیستم با یه هدفهای خاصی از طرف خدا طراحی شده و مشخصاتی که داره برآورده کننده هدفی هست که این سیستم داره...

همونطوری هم که میدونین اراده خدا فوق اراده ماست و بنابراین اراده ما کاملا برای خدا شناخته شده هست....و همونطوری هم که میدونین خدا مثل ما محصور در زمان نیست و زمان برای خدا بی مفهوم هست...بنابراین هر انسان رو اگر یه ورودی دلخواه به این سیستم در نظر بگیرین معادلات حاکم بر این ورودی دلخواه به صورت کامل برای خدا مشخص هست...

خوب بر این اساس از دید خدا که نگاه بکنین...یه سیستم با معادلات کاملا حل شده دارین....و یه ورودی که به صورت کامل شناخته شده هست...بنابراین قطعا خروجی سیستم رو به صورت دقیق میتونین تعیین کنین...

اسم این اتفاق تقدیر هست...خداوند از قبل میدونه(البته اصطلاح از قبل اینجا استفادش اشتباه هست! چون خدا محصور در زمان نیست که قبل و بعد داشته باشه! ولی از دید ما که محصور در زمان هستیم قبل میشه) که انسانها قرار هست که چه کارهایی انجام بدن....حتی قبل از اینکه به دنیا بیان و قبل از اینکه هر کاری رو انجام بدن خدا میدونه که قرار هست که چیکار انجام بدن و در واقع از قبل برای خداهمه کارهای ما معلوم هست (حالا اینکه این چیزها جایی نوشته شده باشه دیگه حالت نمادین داره که من در موردش بحثی نمیکنم)...

بر اساس نظری که من دارم تقدیر اصولا یه امر الهی هست...و ربطی به انسانها پیدا نمیکنه! نمیشه گفت که مثلا چنین اتفاقی نیفتاد چون تقدیرم نبود! اینکه خدا همه چیز رو در مورد انسانها میدونه هیچ گونه اجباری (تاکید میکنم هیچ گونه) اجباری رو برای آدمها در انتخابهاشون ایجاد نمیکنه...

بنابراین مفهوم تقدیر یعنی دانستن همه اعمال و رفتار انسانی پیش از اینکه انسان اونها رو انجام بده از دید خداوند...و این دانستن هیچ اجباری رو برای آدمها در انجام کارها و رفتارهاشون ایجاد نمی کنه و آدمها به سمت تقدیر سوق داده نمیشن...در شکل دادن تقدیر آدمها اختیار دارن...

 

اما قطعا هممون میدونیم که اتفاقهایی در این دنیا میوفته که از اختیار ما خارج هست...ما دست خودمون نیست که کجا و کی به دنیا بیایم...ما دست خودمون نیست که پدر و مادرمون چه دین و مذهبی دارن و ما دست خودمون نیست که مثلا خدایی نکرده یه بیماری رو از بدو تولد داشته باشیم...

سهم هر انسان از مجموعه اتفاقهایی که حالت تصادفی دارن در این دنیا و خارج از مجموعه اختیار آدمهاست قسمت هر کسی هست (اصولا کلمه قسمت هم از همین جا ناشی شده، تقسیم شدن اتفاقهای تصادفی بین مردم دنیا)...

قسمت مربوط به اتفاقهایی که معادلات انسانی درش دخالت داره نمیشه...اتفاقهایی که معادلات انسانی درش دخالت داره ناشی از قانون این دنیا مبنی بر علت و معلول هست...بنابراین استفاده از قسمت محدود میشه به اموری که اراده انسانی درش دخالت نداره و از دید انسانها به صورت یه فرآیند تصادفی اتفاق میفتن...

در یه معنای خیلی با احتیاط تر میشه گفت که گاهی گزینه هایی که انسانها پیش رو دارن برای انتخاب کردن بخشی از قسمتشون میشه...اون وقتهایی که انتخابهای خودشون یا انتخابهای دیگری نقشی در به وجود اوردن اون گزینه ها ندارن...به این خاطر نوشتم خیلی با احتیاط تر چون انسانها ذاتا دوست دارن مسئولیت اتفاقها رو از خودشون سلب بکنن...به همین خاطر خیلی وقتها چیزهایی که خودشون یا دیگران در به وجود اومدنش نقش داشتن رو به اسم قسمت میذارن....

مثلا درست نیست که اگر یه رشته ای در دانشگاه قبول بشیم بگیم خوب قستمون این بوده که توی این رشته قبول بشیم! یا مثلا استفاده نادرستی از قسمت هست وقتی مثلا بگیم خوب اگه قسمتم باشه این کار میشه و اگه قسمتم نباشه این کار نمیشه...در تمام این اتفاقات اراده های انسانی دخالت دارن...حتی ممکنه این اراده انسانی اراده خود شخص هم نباشه...مثلا اگه در کشوری جنگ میشه نمیشه گفت که قسمت مردم اون سرزمین این بوده که جنگ داشته باشن چون با اینکه اراده خودشون دخالت نداره در این جنگ ولی اراده دولت مردهاشون دخالت داشته در این اتفاق...

بنابراین قسمت شامل اتفاقات خارج از اراده انسانی میشه که سهم هر کسی از اتفاقاتی که به صورت تصادفی (از دید آدمها) در این دنیا اتفاق میوفته در حالیکه اراده های انسانی درش دخالت نداشته. دلیل وجود قسمت هم قطعا از دید خدا کاملا معلوم هست...نوعی روش سنجش آدمها و قرار دادنشون در موقعیت های مختلف...قسمت آدمها هم از قبل معلومه و خدا میدونه...در زمینه قسمت آدمها اختیار ندارن...در واقع قسمت برای آدمها حالت جبری داره...

 

مجموعه تقدیر و قسمت چیزی میشه که در حالت کلی سرنوشت اسمش رو میذاریم...سرنوشت آدمها هم از قبل برای خدا معلوم هست ولی هیچ چیزی در این دنیا آدمها رو به سمت شکل دادن یه سرنوشت از پیش تعیین شده سوق نمیده...یعنی حتی در مورد قسمت که پیش آمدنش حالت جبری داره انسانها در انتخاب گزینه هایی که دارن اختیار دارن و بر اساس همین اختیار در انتخاب گزینه ها هست که سرنوشتشون رو شکل میدن...سرنوشت آدمها رو هم خدا میدونه...ولی اینطوری نیست که چون خدا میدونه و از قبل برای خدا تعیین شده هست...مثلا بعضی جاها ما هر چی تلاش میکنیم یه کاری نمیشه! این که این کار نمیشه ارتباط مستقیمی با خواست خدا نداره...یعنی نمیشه گفت که چون خدا نخواست این کار نشد! (در حالت کلی معلومه که چون اراده خدا مافوق تمام اتفاقات این دنیاست اگر میخواست میشد! ولی اراده خدا بر این قرار گرفته که اراده خدا دخالت مستقیم در این دنیا نداشته باشه)...

یعنی در واقع در رویارویی با سرنوشت اینطوری نیست که خدا اون بالا نشسته باشه و در مورد تک تک آدمها بخواد یه کاری انجام بشه بعد انجام بشه یا اینکه بخواد یه کاری انجام نشه بعد انجام نشه!

در شکل دادن به سرنوشت هم آدمها اختیار دارن...

 

حالا این بین میمونه بحث مربوط به مصلحت و دعا کردن که چون خیلی طولانی شد توی یه پست جدا یه موقعی مینویسم در موردشون.

 

پی نوشت 1: خیلی خیلی سعی کردم که بحث رو خلاصه بنویسم...خیلی از حرفهایی هم که به ذهنم رسید رو ننوشتم که طولانی نشه! آخرش بازم طولانی شد!

پی نوشت 2: در این زمینه هایی که نوشتم من با خیلی از آدمها اختلاف نظر دارم...ولی این دلیل نمیشه که دوست نداشته باشم نظر اونها رو هم بشنوم...ممکنه که در نهایت نظر خودم تغییر نکنه ولی دیدم رو بازتر میکنه و این برام مهمه...

پی نوشت 3: این نوشته آخرش اون چیزی نشد که خودم دوست داشتم بشه! خیلی از حرفهایی که داشتم رو خلاصه کردم و ننوشتم.