نوشته های من

نوشته هایی با موضوعات فلسفه، اعتقادات الهی، روانشناسی، ادبیات، موضوعات علمی و ....

نوشته های من

نوشته هایی با موضوعات فلسفه، اعتقادات الهی، روانشناسی، ادبیات، موضوعات علمی و ....

فلسفه بودایی

خیلی وقت هست که تحقیقی که در مورد انسان در جستجوی عدالت بود رو به نتیجه رسیدم و خوب فرصت نمیکنم که در موردش با جزئیات بنویسم...چند وقت پیش یه وب سایت ایرانی پیدا کردم که این مباحث فلسفی رو درش توضیح داده...وب سایت خیلی خوبی هست و اطلاعات خیلی خوبی هم داره...من خودم خیلی از این مفاهیم رو وقت زیادی گذاشتم و از روی متنهای انگلیسی خوندم و طبیعتا خوبی متن فارسی این هست که روان تر هست خوندنش...
قبل از توضیح در مورد قانون کارما که قانونی برآمده از فلسفه بودایی هست و راهی در ادامه جستجو برای عدالت هست لازمه که در مورد آیین و فلسفه بودایی اطلاعات کافی داشته باشین...این اطلاعات رو از اینجا می تونین بخونین. به نظر من این وب سایت وب سایت خیلی خوبی هست...مجموعه اطلاعاتی که جمع آوری کردن رو من خودم برای خیلیهاش وقت زیادی رو صرف کردم و خوب جمع آوری شدش به زبان فارسی در این وب سایت راحتی خیلی بیشتری رو ایجاد میکنه و کار خیلی با ارزشی هم هست.

انسان در جستجوی عدالت (۲)

در ارتباط با مبحث عدالت الهی یه قسمتی هست که به نظرم جالبه در موردش بدونین...از اونجایی که یکی از اهداف اصلی دینها و مکاتب مختلف برپایی عدالت بوده در این راه بسیاری از دینها و مکاتب اخلاقی قانون مشابهی رو دارن که در اصطلاح بهش قانون طلایی یا نتیجه اخلاقی متقابل اعمال گفته میشه...این قانون به صورت خلاصه به این صورت تعریف میشه: "با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود"...این قانون در مکاتب فلسفی به خاطر ابهام بیش از اندازه ای که داره خیلی کمتر ازش حرف زده شده و باز هم جالبه که چنین حرفی در تورات، انجیل مشابهی داره ولی در قرآن چنین حرفی زده نشده (من در قرآن و تفسیرها پیدا نکردم) و فقط در احادیث مشابهی براش داریم...در این قانون سعی میشه که آدمها رو تشویق بکنه که خودشون برای هم نوعانشون عدالت رو برقرار بکنن...در ارتباط با مبحث عدالت الهی به نظرم جالب باشه که این قانون رو هم بررسی کنیم...

در ادامه این نوشتم اول تعریفها و ایرادهایی که این قانون داره رو می نویسم و بعد نتیجه تحقیقهایی که در این مورد کردم رو می نویسم...

اولین ایرادی که به چنین حرفی میشه گرفت این هست که شما از کجا میدونین که چیزی که خودتون دوست دارین اون طرف هم ممکنه دوست داشته باشه...ممکنه علاوه بر اینکه دوست نداشته باشه باعث ناراحتیش هم بشه...یه نمونه خیلی اغراق شده در این مورد اینه که یه کسی فرض کنین که بیماری روانی مازوخیسم داشته باشه و فکر کنه که بقیه هم خوششون میاد از اینکه آزاری بهشون برسه! نمونه های ساده ترش هر چیزی میشه که ناشی از عدم درک طرف مقابل هست و تفاوتهایی که دو نفر ممکنه با هم داشته باشن...بر این اساس تعریف بهتری که از این قانون میشه کرد به این نحو هست که: "با دیگران طوری رفتار کن که اگر تو جای آنها بودی دوست داشتی که با تو رفتار شود"...خوب این حرف از لحاظ اخلاقی توصیه بسیار خوبی هست ولی مشکلی که داره این هست که از لحاظ عملی و فلسفی این حرف ایراد داره به خاطر اینکه خیلی وقتها آدمها نمی تونن خودشون رو جای یه کس دیگه ای بذارن و شرایط اون طرف رو درک بکنن...خوب پس فعلا این حرف رو در همین حد یه توصیه اخلاقی نگه میداریم و میریم سر تعریف کردن بیشترش...چند نکته هست که در مورد این قانون طلایی باید در نظر گرفت...

این قانون رو گاهی اینطور در نظر میگیرن که خوب ما که نمی تونیم خودمون رو کاملا بذاریم جای یه نفر دیگه که بدونیم چی خوشحالش میکنه ولی حداقل خیلی راحت تر میتونیم بفهمیم که از چی ممکنه ناراحت بشه...خوب پس اگه کاری خودمون رو ناراحت میکنه در حق اون طرف انجام نمیدیم...

باز هم به عنوان یه توصیه اخلاقی این حرف، حرف خوبیه ولی بدون ایراد هم نیست...ولی برای اصلاح یه جامعه این قانون اخلاقی خیلی قانون ضعیف و محافظه کارانه ای هست اگر به این شکل باشه..."کارل پوپر" در کتاب "جامعه باز و دشمنانش" این حرف رو به این شکل مطرح کرده:

"قانون طلایی استاندارد خوبی است که وقتی در مورد دیگران به کار برده می شود جایگاه با ارزشتری پیدا می کند برای هر موقعی که امکانش باشد کاری در حق دیگری انجام دهند."

همونطور که گفتم به خاطر تعریف ابهام برانگیزی که داره و خیلی جاها ممکنه بقیه رو به اشتباه بندازه این قانون اخلاقی (به این خاطر اسمش رو قانون اخلاقی گذاشتم که مبنای بسیار متفاوتی با قوانین منطقی و فلسفی داره و اصلا به خاطر ابهامی که داره نمیتونه جز اون قوانین باشه) منتقدانی هم داره...معروفترین منتقدی که حرفهاش رو جالبه که بنویسم "جرج برنارد شاو" هست دو جمله در این مورد داره که براتون می نویسم:

"قانون طلایی این است که هیچ قانون طلایی وجود ندارد!"

"در حق بقیه کارهایی را انجام ندهید که دوست دارید آنها در حق شما انجام دهند، سلیقه آنها ممکن است که مشابه با شما نباشد."

****

اما خوب با وجود همه ابهاماتی که این قانون اخلاقی داره به خاطر اهمیت مساله برقراری عدالت در بسیاری از دینها و مذهبها در موردش حرف زده شده...در یه کنفرانس جهانی که برای پاسداشت ارزشهای اخلاقی و دینی برگزار شده بوده 200 رهبر اعتقادی، مذهبی، دینی و روحانی دنیا از بیش از 40 دین و مکتب و مذهب مختلف در اطلاعیه نهایی این نشست بنیانی رو امضا کردن که وجود این قانون طلایی رو تاکید کرده بوده و با اهمیت خوانده بوده...مصداقهای مختلف و تفاوتهایی که در مکاتب مختلف وجود داره رو تا جایی که فکر میکنم ممکنه براتون جالب باشه در ادامه می نویسم...

قدیمی ترین حرفی که باقی مونده از افلاطون هست:

 «ما باید آنقدری در مقابل دیگران از خودمان تحمل و صبر نشان دهیم که انتظار داریم آنها در مقابل ما تحمل و صبر داشته باشند» (افلاطون)

 

در مورد قانون طلایی دین یهودیت و مسیحیت تاکید بیشتر و مثبتی رو در موردش داشتن...چند نمونش رو می نویسم:

(چون از اینترنت search کردم آدرسهایی که در کتاب مقدس گفته رو معادلهای فارسیش رو درست بلد نبودم که چطوری میگن همون که نوشته بود عینا ترجمه کردم...نوع متنهای دینی هم که می دونین یه سبک خاص دارن برای خودشون، سعی کردم ترجمش مناسب باشه)

یهودیت:

"تو نباید کینه بدوزی، همچنین نباید هیچ آزاری را نسبت به کودکان مردمت تحمل کنی بلکه باید همسایه ات را همانقدر دوست داشته باشی که خودت را دوست داری و من خدای تو هستم" از تورات لویکیتوس 18:19

"اگر بیگانه ای به میان شما آمد او را همانند خودتان دوست داشته باشید زیرا که شما هم در سرزمین مصر بیگانه بودید و من خدای شما هستم" از توارت لویکیتوس 19:34

"در اعمالت احتیاط کن، و هر آنچه که برای تو ناگوار است برای هیچ انسان دیگری انجام نده." توبیت 4:14:15

مسیحیت:

در مسیحیت این قانون خیلی بیشتر دیده میشه...دو نمونش رو فقط می نویسم که طولانی نشه نوشتم (یکی جنبه مثبت و یکی جنبه منفی)

"بنابراین در هر چیزی، با دیگران آنگونه رفتار کن که تو دوست داری آنها در حق تو انجام دهند و در این است که همه قوانین و پیامبران مجموع می شوند" انجیل ماتیو 7:12

"هر کسی از تو چیزی خواست به او بده، و اگر کسی چیزی را که متعلق به تو بود از تو گرفت و بازپس نیاورد دیگر از او نخواه. با او همانگونه رفتار کن که او با تو رفتار کرده است." لوک 6:30

*******

در اسلام این قانون در احادیث مطرح شده ولی در قرآن من نتونستم نمونه ای براش پیدا کنم (منطقی هم به نظرم میاد که نمونه ای نداشته باشه...در پستهای بعدی می نویسم چرا)

این قانون در مکتب هندو و بودا خیلی کاملتر مطرح شده که تحت عنوان قانون کارما مطرح میشه که اگر فرصت شد چند تا پست جدا می نویسم براش (خیلی بحثش مفصله)

در مکتب فکری کنفسیوس و شاخه بهائیت (بهائیت که می دونین یه شاخه از شیعه ها هستن که یه کسی رو اضافه تر دارن به اسم بهاء الله که بهش میگن باب و توی حرفهای همین شخص یه چیزهایی در این مورد هست) هم این قانون مطرح شده که دیگه برای اینکه بیشتر طولانی نشه نمی نویسم...

امیدوارم که تا اینجا جالب بوده باشه براتون...

 

پی نوشت: این نوشته ها چون تحقیقی هستن هم نوشته های خیلی سختی هستن چون بخش زیادی کار تحقیقاتی نیاز داره و هم احتیاج به کلی توضیح دارن که من اصلا نمی تونم توی یه پست جمع و جورشون کنم! الان هم به شدت خلاصش کردم تازه انقدر زیاد شده!! امیدوارم که قابل استفاده باشن براتون

انسان در جستجوی عدالت (۱)

در این مجموعه نوشته سعی میکنم که هم ویژگیهای دنیای کامل رو از دید منطقی بررسی کنم و هم عدالت الهی رو برای این دنیایی که داریم بررسی کنم...برای راحت شدن بررسی این مساله به ذهنم رسید که به صورت ریاضی توضیحش بدم...

خوب اول احتیاج به یه تعریف داریم...دنیای کامل یعنی چه؟

دنیای کامل به این معنی هست که دنیایی باشه که در اون همه چیز به بهترین نحو ممکن هست که چگونگی این بهترین نحو ممکن احتیاج به بررسی داره...

فرض مساله: این دنیا یه خالق با کمال مطلق داره (موضوع این نوشتم اثبات وجود خالق با کمال مطلق برای این دنیا نیست...از راههای متنوع و زیادی میشه وجود این خالق با کمال مطلق رو اثبات کرد)

هدف مساله: بررسی کردن اینکه این خالق با کمال مطلق چه جور دنیای رو خلق خواهد کرد؟

مراحل بررسی: چرایی خلقت...هدف خلقت...چگونگی خلقت...ویژگیهای دنیای کامل...بررسی ویژگیهای این دنیا و مقایسه با دنیای کامل...بررسی وجود عدالت در این دنیا...عدالت الهی

 

خوب این مساله رو سعی می کنم که کاملا به صورت منطقی بهش نگاه کنم و حلش کنم...یه نوشته چند قسمتی در این مورد می نویسم که هم طولانی نشه هم بهتر بتونم در موردش بنویسم...

برای اینکه ببینیم این خالق مطلق چه جور دنیایی رو خلق خواهد کرد در پله اول باید بررسی کنیم که چرا خلقت وجود داره و بعد از اون بپردازیم به اینکه هدف از خلقت توسط این خالق مطلق چی هست...

ما به خاطر جایگاه مخلوقی که داریم بررسی چرایی خلقت خالق برامون کار غیر ممکنی هست...در این راه فقط میشه نظریه هایی داد...

نظریه اول اینکه خالق با کمال مطلق به علت اینکه دارای کمال مطلق هست عده ای از صفات مطلق بودنش در خلقتش نمود پیدا می کنه...یه نمونه انسانی مثال میزنم که فهمش آسون تر باشه...

فرض کنین که یه کسی باشه که نقاش به نهایت هنرمندی هست...این هنرمندی فقط وقتی می تونه نمود پیدا کنه که اون هنرمند یه تابلو خلق بکنه و از طریق تابلویی که خلق کرده صفت هنرمندیش نمود پیدا میکنه...

با یه مقیاس بی نهایت بزرگتر همین مورد رو برای خالق با کمال مطلق نسبت بدین...پاره ای از صفات مطلق بودن خداوند ایجاب میکنه که خلقتی داشته باشه تا نمودی از اون دسته از صفاتش باشه...یه بحثی هم در این مورد پیش میاد که اهمیت زیادی داره...خداوند برای خدایی وابسته به خلقتش نیست...یعنی اینطوری نیست که نیازی به خلق کردن داشته باشه و از طریق اون خلق کردن اون نیاز برطرف بشه...بلکه ذات خداوند به خودی خود وجود خلقت رو ایجاب میکنه...بنابراین خداوند نیازمند خلقت نیست بلکه خلقت نتیجه وجودی خداوندی با کمال مطلق هست...

نظریه دومی که هست در واقع نمونه آشکارتری از دلیل خلقت رو به این ترتیب میگه که کلیه کائنات و موجودات تجلی عشق خداوند هستند...چیزی که حافظ به این نحو گفته:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد      عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

این بحث مشابه همون بحث قبلیه...یعنی تجلی پرتو حسن پروردگار خود به خود این دنیا رو پدید میاره...و نمود این عشق به نحوهای مختلف در آفرینش موجودات متفاوت نمود پیدا میکنه...و نهایت این نمود در موجودات زمینی مربوط به انسان هاست...

نمونه این نظریه در شعرهای مولوی به وفور دیده میشه...دو تا نمونش رو براتون می نویسم:

 

در اثر افزون شد و در ذات نی          ذات را افزونی و آفات، نی

حق ز ایجاد جهان افزون نشد          آنچه اول آن نبود اکنون نشد

لیک افزون گشت اثر ز ایجاد خلق    در میان این دو افزونی است فرق

هست افزونی اثر اظهار او             تا پدید آید صفات و کارِ او

هست افزونی هر ذاتی دلیل         کو بود حادث به علت ها علیل

(دفتر چهارم 1669-1665)

 

از مولوی یه نمونه دیگه هم بگم

گنج مخفی بُد، ز پُری چاک کرد    خاک را تابان تر از افلاک کرد

گنج مخفی بُد ز پُری جوش کرد    خاک را سلطان اطلس پوش کرد

(دفتر اول 2863-2862)

  

خوب پس تاحالا به صورت محدود چرایی خلقت توسط خالق مطلق رو بررسی کردیم...مرحله بعدی میشه بررسی هدف خلقت...ادامه این نوشته رو در قسمت دوم این نوشته در موردش حرف می زنم که این پست طولانی نشه...