نام کتاب: در جستجوی زمان از دست رفته جلد هفتم (زمان بازیافته)
نویسنده: مارسل پروست
مترجم: مهدی سحابی
تعداد صفحات کتاب: 443 صفحه
این کتاب یه مجموعه 7 جلدی هست (یه جلدش دو قسمت هست یعنی در مجموع میشه 8 جلد)... به طور متوسط هم جلدهاش در حدود 500 صفحه هستن... این مجموعه رو مهدی سحابی ترجمه کرده و نشر مرکز هم چاپ کرده... کتاب یه جور حالت اتوبیوگرافی داره و به حالات درونی آدمها به دقت و با جزئیات خیلی زیاد پرداخته شده... مجموعه اش یه اثر خیلی سطح بالا هست... هم از لحاظ ادبی هم از لحاظ دقتی که در پرداختن به موضوعات درونی داره... جلدهای مختلفش هر کدوم مربوط به مراحل مختلف زندگی و روحیات نویسنده هست و به موضوعات مختلفی هم پرداخته... این کتاب رو اوایل که ترجمه شده بود هر جلدش رو جدا میفروختن (چون یه جور حالت استقلال داره جلدهای مختلفش که میشه جدا جدا هم خوند) الان ولی دیگه همش با هم شده... از بین این 7 جلد من جلد آخر که عنوانش "زمان بازیافته" هست رو خوندم.
کتاب از لحاظ سطح نوشته ها و موضوعاتی که بهش پرداخته شده واقعا سطح بالا هست. کتاب پر از حرفها و عبارات قشنگ هست و ایده های خیلی نابی درش پرداخته شده.... این مجموعه یه شاهکار ادبی هست که هیچ کتاب دیگه ای شبیه بهش نیست. با این حال من این کتاب رو برای خوندن به کسی توصیه نمیکنم. کتاب ممکن هست که خیلی وقتها خسته کننده بشه و در بعضی از بخشها هم به موضوعاتی پرداخته که خاص کشور فرانسه هست و برای ما کمتر جذابیت داره. برای من خوندن پراکنده همین جلدش در حدود یک سال طول کشید.
بخشی از کتاب رو که به نظرم قشنگ بود هم با هدف اینکه با سبک کتاب آشنا بشین هم به خاطر مفهوم قشنگی که داشت براتون می نویسم:
< باید به جای این که صدمین بار با این واژه ها خود را لالایی بدهی: "چقدر نازنین بود"، از ورای آنها چنین بخوانی: "خوش داشتم او را ببوسم". بدون شک آنچه را که من در آن ساعتهای عشق حس کرده بودم همه آدمها هم حس می کنند. حس می کنیم، اما آنچه حس کرده ایم شبیه برخی فیلم هایی است که تا نزدیک چراغشان نبرده ای فقط سیاهی را نشان می دهند و آنها را هم باید وارونه نگاه کنی، حس را هم تا نزدیک عقل نبرده باشی نمی دانی چیست. وقتی عقل آن را روشن کرد، وقتی عقلانی اش کرد تازه آن هم با چه زحمتی تصویر آنچه را که حس کرده ای می بینی.>
و مطلبی که در همین مورد خوندم در ادامه نوشته paste کردم:
در جستجوی زمان از دست رفته" کتاب مهمی است. میگویند "یکی از مهمترین کتابهای دوران معاصر" و "از پایههای اصلی ادبیات امروز غرب و جهان است ".
کتاب اما "عظیم " است. مهدی سحابی، مترجم آن مینویسد :
"ترجمه فارسی آن بیش از چهار هزار صفحه است. کتاب پیچیدهای هم هست. در عین روشنی و زلالی سنگین است. بدون آنکه کتاب خاص نخبگان باشد همهخوان هم نیست. از همه اینها گذشته کمی از آن حالت فخیم بازدارندگی را هم دارد که خاص آثاری است که اسطوره میشوند و شهرت و عظمتشان آنها را دور از دسترس جلوه میدهد ."
و خیال نکنید که فقط ما ایرانیهای "تنبل در کتابخوانی" فاقد پشتکار لازم برای خواندن "در جستجو ..." هستیم. آلن دوباتن در کتاب "پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند " مینویسد :
"... پروست از خانمی آمریکایی نامهای دریافت کرده بود که توضیح داده بود بیست و هفت ساله و ساکن رم و بسیار زیباست. در دنباله نامه خانم افزوده بود که ظرف سه سال گذشته جز خواندن کتاب پروست کار دیگری نکرده. اما مشکلی وجود داشت: "حتی یک کلمه هم چیزی نمیفهمم، مطلقا هیچ چیز. مارسل پروست عزیز، این قدر پز ندهید و کوتاه بیایید . لطفا در دو جمله برایم بگویید میخواستهاید در این کتاب چه بگویید."" (صفحه 42 کتاب "پروست چگونه میتواند ...")
و این تازه زمانی بوده که "از کتابش در سطحی وسیع استقبال شده بود". دوباتن اشاره میکند که قبل از انتشار کتاب و در زمانی که پروست سعی میکرده برای کتابش ناشری پیدا کند، جمعبندی یکی از ناشرانی که حوصله کرده تا مقداری از دستوشته کتاب را بخواند به این شرح است :
"... مادلن تلخیصی از هفده صفحه نخست دستنوشته تهیه کرد: "مردی دچار بیخوابی است. در رختخواباش غلت و واغلت میزند، لحظههای تخدیر و حالتهای میان خواب و بیداریاش را بازگو میکند، که برخی از آنها مربوط است به دشواریهایاش هنگام خوابیدن در اتاقاش در خانه ییلاقی پدرشیاش در کومبری وقتی که پسر بچهای بوده است. هفده صفحه! یکی از جملات به تنهایی (در پایان صفحه 4 و صفحه 5) چهل و چهار خط است ."" (صفحه 42 کتاب "پروست چگونه میتواند ...")